دوست پسر دمدمی مزاج
پارت 39
ات محو جونگکوک شده بود .
جونگکوک دست ات رو گرفت و چسبوندش به خودش .
ج : من الان به بدنت نیاز دارم . قول میدم زیاد اذیتت نکنم .
ات خواست بگه نمیتونم که جونگکوک با بوسهاش حرفشو قطع کرد .
درحالی که لبای همدیگه رو میبوسیدن ، سمت تخت است میرفتن .
کوک خواست شروع کنه که ات جلوشو گرفت .
ات : نه الان نمیتونم آمادگی ندارم !!.
ج : نه ! باید آماده باشی .
جونگکوک کارشو شروع کرد .
ات : مـ-مـ-مگه نگفتم نـ-نـ-نکنن ؟ اخخخ ! .
جونگکوک ضرباتشو محکم میکرد و همزمان صداهای ات هم بیشتر میشد و بالا تر میرفت .
ات هیچوقت همچین چیزی رو با کسی تصور نکرده بود و با خودش فکر میکرد همیشه سینگل میمونه .
کوک متوقف شد .
ات : مگه نگفتم الان آمادگیشو ندارم ! .
ج : متاسفم ! .
ات اشک میریخت و پتویی که بعد متوقف شدن جونگکوک با دستاش فشار میداد ، کشید روی خودش .
جونگکوک لباس هاش رو پوشید و رفت بیرون .
حاضر شد و رفت سمت بیمارستان .
دکتر سرشو پانسمان کرد .
زخم عمیق نبود پس زیاد طول نکشید .
ادامه دارد ... .
ات محو جونگکوک شده بود .
جونگکوک دست ات رو گرفت و چسبوندش به خودش .
ج : من الان به بدنت نیاز دارم . قول میدم زیاد اذیتت نکنم .
ات خواست بگه نمیتونم که جونگکوک با بوسهاش حرفشو قطع کرد .
درحالی که لبای همدیگه رو میبوسیدن ، سمت تخت است میرفتن .
کوک خواست شروع کنه که ات جلوشو گرفت .
ات : نه الان نمیتونم آمادگی ندارم !!.
ج : نه ! باید آماده باشی .
جونگکوک کارشو شروع کرد .
ات : مـ-مـ-مگه نگفتم نـ-نـ-نکنن ؟ اخخخ ! .
جونگکوک ضرباتشو محکم میکرد و همزمان صداهای ات هم بیشتر میشد و بالا تر میرفت .
ات هیچوقت همچین چیزی رو با کسی تصور نکرده بود و با خودش فکر میکرد همیشه سینگل میمونه .
کوک متوقف شد .
ات : مگه نگفتم الان آمادگیشو ندارم ! .
ج : متاسفم ! .
ات اشک میریخت و پتویی که بعد متوقف شدن جونگکوک با دستاش فشار میداد ، کشید روی خودش .
جونگکوک لباس هاش رو پوشید و رفت بیرون .
حاضر شد و رفت سمت بیمارستان .
دکتر سرشو پانسمان کرد .
زخم عمیق نبود پس زیاد طول نکشید .
ادامه دارد ... .
- ۹.۱k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط