پارت
پارت 27
ویو جونگکوک
الان دوهفته هس که اتو پیداشت نکردیم توین دو هفته فهمیدم نقشه لیا هس ات میدونست که نقشه لیا هس ات خیلی باهوش هس چون یه بار بهم گفت من خیلی فیلم دیدم که پسره سری یه ویدیو رو باور میکنه از اون دختر جدا میشه و بعد چند روز میفهمه که کاره یه نفره دیگه بوده پس اتم از اول میدونست که کاره لیا هس
پدر و مادرش و بقیه و من داریم دنبالش میگردیم من خیلی نگرانم که یه اتفاقی براش بیفته. داشتم تویه جنگل راه میرفتم که یادم اومد شاید رفته پیشه اون پیرزنه منم رفتم هموجا دیدم ات نشسته رویه تاب داره کتاب میخونه
جونگکوک: اتتتتتت (داد)
ات: جونگکوک برگشتی منو با خودت ببری (داد)
جونگکوک: ببین من معذرت میخوام که اون روز اتفاق افتاد (رفت پیشش)
ات: حالا دیدی حق با من بود باید یاد بگیری که سری قضاوت نکنی
جونگکوک: حق باتو هس منو میبخشی
ات: امممم خب من خیلی وقته بخشیدمت
جونگکوک: مرسی ات تو بهترین هستی.... ات میخواستم یه چیزی بگم
ات: بگو (لبخند)
جونگکوک: خب ات من عاشقت شدم
ات: مگه نگفتی یه نفره دیگرو دوست داری
جونگکوک: اون دختر تو بودی ات من دوست دارم تو زندگیم هستی توین دو هفته که نبودی داشتم دیگه سقط میکردم
ات: خب منم دوست دارم جونگکوک
جونگکوک بغلش کرد و بوسیدش (کلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
ات: جونگکوک یه خبره خوب دارم
جونگکوک: بگو عشقم
ات: من باردار هستم اون شب بود که به فاکم دادی و فرداش منو بیرون کردی ازهمون روز رفتم دکتر و ازم ازمایش گرفت گفت تو باردار هستی
جونگکوک: یعنی الان من بابا شدم ات تو بهترین خبرو دادی ات عاشقتم (بوسیدش)
و بعد 3 سال یه زندگیه خوبی داشتن کلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی
و یه دختر داشتن که اسمش لونا بود
خب دیگه برید تموم شد اگر خشتون اومد بگید فیک بعدیو بزارم.. خدایه حمایت کنید
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
ویو جونگکوک
الان دوهفته هس که اتو پیداشت نکردیم توین دو هفته فهمیدم نقشه لیا هس ات میدونست که نقشه لیا هس ات خیلی باهوش هس چون یه بار بهم گفت من خیلی فیلم دیدم که پسره سری یه ویدیو رو باور میکنه از اون دختر جدا میشه و بعد چند روز میفهمه که کاره یه نفره دیگه بوده پس اتم از اول میدونست که کاره لیا هس
پدر و مادرش و بقیه و من داریم دنبالش میگردیم من خیلی نگرانم که یه اتفاقی براش بیفته. داشتم تویه جنگل راه میرفتم که یادم اومد شاید رفته پیشه اون پیرزنه منم رفتم هموجا دیدم ات نشسته رویه تاب داره کتاب میخونه
جونگکوک: اتتتتتت (داد)
ات: جونگکوک برگشتی منو با خودت ببری (داد)
جونگکوک: ببین من معذرت میخوام که اون روز اتفاق افتاد (رفت پیشش)
ات: حالا دیدی حق با من بود باید یاد بگیری که سری قضاوت نکنی
جونگکوک: حق باتو هس منو میبخشی
ات: امممم خب من خیلی وقته بخشیدمت
جونگکوک: مرسی ات تو بهترین هستی.... ات میخواستم یه چیزی بگم
ات: بگو (لبخند)
جونگکوک: خب ات من عاشقت شدم
ات: مگه نگفتی یه نفره دیگرو دوست داری
جونگکوک: اون دختر تو بودی ات من دوست دارم تو زندگیم هستی توین دو هفته که نبودی داشتم دیگه سقط میکردم
ات: خب منم دوست دارم جونگکوک
جونگکوک بغلش کرد و بوسیدش (کلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی)
ات: جونگکوک یه خبره خوب دارم
جونگکوک: بگو عشقم
ات: من باردار هستم اون شب بود که به فاکم دادی و فرداش منو بیرون کردی ازهمون روز رفتم دکتر و ازم ازمایش گرفت گفت تو باردار هستی
جونگکوک: یعنی الان من بابا شدم ات تو بهترین خبرو دادی ات عاشقتم (بوسیدش)
و بعد 3 سال یه زندگیه خوبی داشتن کلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی
و یه دختر داشتن که اسمش لونا بود
خب دیگه برید تموم شد اگر خشتون اومد بگید فیک بعدیو بزارم.. خدایه حمایت کنید
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
- ۱۴.۰k
- ۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط