رمان اوشی نوکو قسمت

رمان اوشی نوکو قسمت ۷🎀🔮
من گفتم دیگه بسه بریم بخوابیم😴 روبی گفت مامان میشه پیشت بخوابم🥺😴منم گفتم باشه عزیزم
آکوا رفت اتاقش صبح شد نینو می می واتانابه تاکینامه بهم پیام داده بودن گفتن میای بدمينتون من گفتم باشه رفتم باهم کلی بازی کردیم آخرش هم برنده شدم😁
بد من گفتم من باید برم خونه از همگی خداحافظی کردم👋👋 رفتم خونه آکوا بیدار شده بود بهش سلام کردم🖐ولی روبی هنوز خواب بود😴
آکوا گفت باشه میزارم هیکارو بیاد بامون زندگی کنه 😒ولی اگه صدمه ای به شما بزنه خودش میدونه بامن🤬
منم گفتم باشه ☺روبی بیدار شد گفت صبحونه چی داریم گفتم هنوز هیچی 😄
روبی گفت صبح بخیر مامانی 🥰
صبح بخیر اونی چان🥰
آکوا گفت صبح بخیر روبی😊
صبحونه درست کردم همه باهم خوردیم 😋
دیدگاه ها (۰)

این دنبال کننده خیلی دوست دارم

آرت اوسی اوشی نوکو♥️🛐از چشم لیندااین یک دیکه بهتره🛐

رمان اوشی نوکو قسمت ۶🎀🔮روبی اشکاشو پاک کرد🥺گفتم روبی به دادا...

رومان اوشی نوکو قسمت ۵🎀🔮وقتی واتانابه رفت منم گفتم برم یکم خ...

رمان اوشی نوکو قسمت ۹🔮🎀روبی از بس خورد خوابش برد 😴من گفتم رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط