حرف بزن آیدا

حرف بزن آیدا...
حرف بزن...
من محتاج شنیدن حرف‌های تو هستم.
با من از عشقت،
از قلبت،
از آرزوهایت حرف بزن. 
اگر مرا دوست میداری،
من نیازمند آنم
که با زبان تو آن را بشنوم ،
هر روز، هر ساعت،
هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم
که زبانِ تو،
دهانِ تو
و صدای تو آن را بامن مکرر کند.
افسوس که سکوت تو،
مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار
و ماهی با آب زنده است،
و من با حرف‌های تو!

✍🏻 احمد‌ شاملو
📚 مثل‌ خون‌ در‌‌ رگهای‌ من
#قطعه‌ای‌ازیک‌کتاب

#ساناز_مولوی
دیدگاه ها (۱۴)

امیدوارم سماور زندگیتون همیشه بجوشه و چای عمرتون حسابی دم بک...

مــــــن بـــــودنـــت راتـــمـــریـــن ڪردہ بــــودم تـــو ...

با فنجانی چای هم میتوان مست شداگر اویی که باید باشد‌‌‌، باشد...

‍ ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ:ﻣﺎﻫﯽ ﻣﻮﻥ ﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﺗﺎ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﺑﺎﺯﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط