آن ب گناه ام که در آغوش آتشم

آن بى گناهى ام که در آغوشِ آتشم
سودابه ى غزل تویى و من سیاوَشم

بین بهشت و لمسِ تو، ترجیحِ من تویى
از دین خویش و بر تنِ تو، دست میکشم

اسلام و کفر، موى سیاه و سفیدِ توست
چون لفّ و نشر موى تو، هرشب مشوّشم

تو دست خطِ میرعمادى به کِلک و من
سنگ مزارى ام که به خطى مُنقّشم

با وصفِ من شکوه تو محدود میشود
اى بى کران ببخش، که من تیر آرشم...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

‍ تو ماه  پنجره ی شاعرانه ها بودیغروب عاشقی ام را  بهانه ها ...

نکشی کمان به رویم؛ به خدا گناه دارم که دو چشم خون فشانم، به ...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

صبحت به خیر باد که صبح منی هنوزدر بامداد شبزده‌ام روشنی هنوز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط