دوپارتی الهه
دوپارتی : الهه ½
*** جنگل
دازای داشت توی جنگل قدم میزد اون یه الهه بود الهه ی خوبی اون چندین الهه رو که برای انسان ها خطرناک بودن رو زندانی کرده بود ولی حتی اون ها رو ندیده بود انقدر راه رفت که به زندان رسید و واردش شد :
& خوش اومدید ارباب
_ ممنون الهه ی جاذبه چطوره ؟
& ما همیشه درحال عذاب دادنش هستیم
_ خوبه همینجوری ادامه بدید میخوام ببینمش
& حتما
_ اذیت که نمیکنه ؟
& خیر ....... توی قفسه ولی دست و پاهاش بستس
دازای رفت سمت قفسش اون یه پسر کوچولویی بود ما موهای آتشین و اندام ظریف و پوستی مثل برف سفید که برهنه بود :
_ اون سردش میشه
& ما باید عذابش بدیم
_ درسته درو باز کن
& چشم
دازای رفت تو و سمت اون و سرش رو نوازش کرد اون موها خیلی نرم بود حس آرامش داشت :
_ کوچولو سرتو بیار بالا
میخوای چیکار ؟
_ صورتتو ببینم
اون صورتش رو بالا گرفت و چشمان اقیانوسیش نمایان شد دازای رو زانو هاش نشست و صورتش رو نوازش کرد :
_ میدونی که قراره اعدام شی؟
هممممم
_ خوبه ..... تاحالا عاشق شدی ؟
آره
_ میدونه؟
نه
_ عاشقته؟
نه
_ بوسیدیش؟
نه
_ عشق تو نگاه اول ؟
آره
دازای صورتش رو نزدیک صورت اون کرد و یه بوسه ی سطحی رو بهش داد و بعد رفت در قفس رو بستن که روبه اون میخواست خدافظی کنه :
بوسیدمش
دازای متعجب بود و در همون حالت رفت:
*** زمان اعدام
*** جنگل
دازای داشت توی جنگل قدم میزد اون یه الهه بود الهه ی خوبی اون چندین الهه رو که برای انسان ها خطرناک بودن رو زندانی کرده بود ولی حتی اون ها رو ندیده بود انقدر راه رفت که به زندان رسید و واردش شد :
& خوش اومدید ارباب
_ ممنون الهه ی جاذبه چطوره ؟
& ما همیشه درحال عذاب دادنش هستیم
_ خوبه همینجوری ادامه بدید میخوام ببینمش
& حتما
_ اذیت که نمیکنه ؟
& خیر ....... توی قفسه ولی دست و پاهاش بستس
دازای رفت سمت قفسش اون یه پسر کوچولویی بود ما موهای آتشین و اندام ظریف و پوستی مثل برف سفید که برهنه بود :
_ اون سردش میشه
& ما باید عذابش بدیم
_ درسته درو باز کن
& چشم
دازای رفت تو و سمت اون و سرش رو نوازش کرد اون موها خیلی نرم بود حس آرامش داشت :
_ کوچولو سرتو بیار بالا
میخوای چیکار ؟
_ صورتتو ببینم
اون صورتش رو بالا گرفت و چشمان اقیانوسیش نمایان شد دازای رو زانو هاش نشست و صورتش رو نوازش کرد :
_ میدونی که قراره اعدام شی؟
هممممم
_ خوبه ..... تاحالا عاشق شدی ؟
آره
_ میدونه؟
نه
_ عاشقته؟
نه
_ بوسیدیش؟
نه
_ عشق تو نگاه اول ؟
آره
دازای صورتش رو نزدیک صورت اون کرد و یه بوسه ی سطحی رو بهش داد و بعد رفت در قفس رو بستن که روبه اون میخواست خدافظی کنه :
بوسیدمش
دازای متعجب بود و در همون حالت رفت:
*** زمان اعدام
- ۱.۹k
- ۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط