این سه روزم بع سرعت برق وبادگذشت هممون باناراحتی داشتیم و

این سه روزم بع سرعت برق وبادگذشت هممون باناراحتی داشتیم وسیله هامونوجمع میکردیم.
الناز:آخش راحت شدم ازدس این خفاش
من:سانای یاکوروش
الناز:نع بابااون بنده ی خداکع لال باکسیم کاری نداره اصن این سانای عفریته رومیگم
نازی:ولی من اصن دوس ندارم برگردم
لاله:اهوم خیلی دلم براتون تنگ میشه
بنفشه:وااا مگه عهده بوقه اتفاقاازاین بع بعدتوتهران هرروزبایدقراربزاریم من انقدجاهاتوفکرمه که میخام ببرمتون
باحرفایه بنفشه بچهایع کوچولو اخماشونوبازکردن
النازجلوع همه مون نشست وگوشیشوتنظیم کردهمه بگیدگوززز
بااین حرفش همه مون خندمون گرفت کع درهمون حینم عکس انداخ کع خیلی باحال شد
من:بع هممون میفرستیا
الناز:پنج تومن میشه
لاله:اوهوع
بنفشه:یع کاری نکن هکت کنم اون یدونه عکس کع هیچی کله زندگیتوبکشما
الناز:بخورش بابا
بنفشه:هرکی نده
الناز هنگ کردکع هممون خنده ای ازسردادیم
توماشین هیچ حرفی بینمون ردوبدل نشدبجزاینکه
من برااینکه سرحرفوبازکنم:مامان اینافردامیان
گوریل:اهوم
ودیگع هیچ منم فقط تونستم دندوناموازحرص بهم فشاربدم بدون هیچ سرش وازبدنش جداکردنی لگدی فوش کونموبخوری(😐 😮 )
زشت بدقواره
انقدره حوصلم سررفت کع سرموبع بالنج صندلی تکیه دادم وچشماموبستم
باصدای ضعیغی
الناپاشورسیدیم
چشاموبازکردم بع کمرم کشوغوسی دادم وازماشین پیاده شدم
فردایه همون روزبرگشتم خونمون وااای کع چقددلم براخونمون ومامان وبابام تنگ شدع بود
ولی بی تابی میکردم بی تابی نبودنشوندیدنشوصداشوخوش اخلاقیاشوکع چن روزخبری ازشون نبود
دوروزی بودکع ندیده بودمش اونم نع زنگی ونه پیامی کل روزبی قراری میکردم دلم براآغوشی که هیچوقت حسش نکرده بودم تنگ شده بودمسواک زدم وزیرپتوم غلطیدمچشمم بع گوشیم اوفتادکه برداشتمش دودل بودم ازیه طرف غرورم اجازه نمیدادازطرف دیگه دلم لک زده بودبراش بالاخره قلبم مقابل غرورم مقابله کرد
انگشتموروشمارش لمس کردم که بوقهای ممتددبع گوشم رسیدن قلبم تن تن میزد
بعدازچن تابوق
که پشیمون شدموخواستم کع قطع کنم صداش فضایه ساکت اتاقموپرکرد
گوریل:الو
سریع گفتم:سلام
گوریل:سلام
من:خوبی
گوریل:ممنون
منتظربودم تاحالموبپرسه ولی چیزی نگفت یعنی اون نگرانم نبود
گوریل:کاری داشتی
من:یکم فک کردم وبدون فکرمیخواستم فرداهموببینیم
گوریل:چرااتفاقی اوفتاده
من:نع فقدمیخواستم ببینمت
گوریل:فردانمیتونم میخوام برم شرکت
من:پس فردا
یکم مکث کرد:پس فردانمیشه
من:چرا
گوریل:یه جلسه مهم دارم
من:باصدایع دورگه برای ندیدم نمیخوادانقدبهونه های مسخره بیاری رک بگی قانع میشم
واجازه جواب دادن بهشوندادم وقطع کردم
اشکایی کع اینروزهمش به سراغم می اومدن پشت سرهم سرازیرشدن
یعنی انقدازم بدش میادکه حتی نمیخادببینتم
مگه من چیکارکردم نکنه دیگه دوسم نداشته باشه
باصدایه گوشیم ازفکربیرون اومدم بادیدن اسمش دستپاچه پی امشوبازکردم
پی ام:نمیخام ناراحتت کنم ولی یه مدت همونبینیم بهتر
بدون درنگ کردن انگشتام روحروفایه کیبوردرقصیدن:مثلاچقدر
سین کرد وis tayping
پی ام:نمیدونم تاوقتی کع همه چی فراموش بشه
قلبم تن تن زد
-من نمیخام چیزیروفراموش کنم
ثانیه هاودیقه هاوساعت هاگذشت ولی ج نداد.


حالایک هفته گذشته بودوهیچ خبری ازش نداشتم مامان اینام چون فک میکردن هنوزهمون النایه قبلیم هیچی نمی گفتنوپریشونیامومیزاشتن پایه اینکه همسرم کسیه که عاشقش نیستم ولی حالاکاملابرعکس شدع بود
هواروبه سردی حرکت میکرد.
داشتم عکسایه دونفره شمالمون وشهربازی وعقدمون نگامیکردم که اسم نازی روصفحه گوشی ظاهرشداتصالولمس کردم
وصدایه پرانرژی نازی توگوشی پیچید
نازی:چطوری خر
من:مرسی الاغه
نازی:بی مرام بی معرفت مازنگ نزنیم شمازنگ نمیزنی نع
من:نع
نازی:پرووو
من:زرتوبمال
نازی:تواین چن روزه کع من نبودم چع بی ادب شدی
من:بخورش بابا
نازی:زراضافی نزن پول میندازه
من:خاک توسرخسیست
نازی:نع که خودت نیستی
بابچهاقرارگذاشتیم امروزساعت پنج بریم خریدلباس پاییزی میای
من:نع
نازی:گونخورخودتوعن نکن
بیابریم مام بهت کمک میکنیم واسه امیرعلی یع چی بخری
من:مگه قراره براش چیزی بخرم
نازی:خره یه هفته دیگه تولدش
من:کپ کرده بودم راس میگی
نازی:خاک توسرت ازتولدشوهرت خبرنداری
من:نع تاحالاازش نپرسیدم
نازی:چچچچچ
من:ساعت پنج
نازی:اهوم
من:باشع مرسی شروکم کن
نازی:بی ادب میبینمت
وگوشی روقطع کردم
حالاچی بخرم خاک توسرم شد
دیدگاه ها (۱۵)

فقط یک جمله

اون شب کلی صحبت کردیم راجب گذشته من گذشته نازی گذشته گوریل و...

چشماموبازکردم ازدردسریع بستمشون وآروم آروم بازکردم سکوت وتار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط