زوزه ی گرگ

زوزه ی گرگ"7

با خود مرور کرد

*365 روز بعد، دیگر معشوقه اش با بهترین دوستش ازدواج کرده*

حتی با فکر کردن بهش قلبش درد می‌گرفت چه برسه به اینکه اونروز فرا برسه و این اتفاق بیافته

*بلاخره این روز فرا می رسد*

در دل به افکار خود پوزخند زد و گفت(داخل دلش)

+ *حتما اون روز، روز مرگ تو خواهد بود. اگر چه زنده باشی*

صدایش اورا از فکر بیرون آورد
_ات؟....
+بله
_ات با من ازدواج میکنی؟
+چی؟ (سرخ.متعجب)
_ات...ا...

*تحمل کردن بغض وقتی به گلویت خنجر می‌زند کار سختیس و این کار کار هر کسی نیست*


حلقه ی اشک در چشمانش جمع شد و قطره اشک ها از چشمانش رو گونه اش می‌چکید و غلط می‌خورد و پایین می آمد
_ات!؟....

_ات؟ من ناراح....
+ن.ه (سریع اشکاشو پاک کرد)
_ات....هیچی بهتره من برم
بلند شد و سمت در رفت ....

*جان میدهم تا تو برای من باشی*

ادامه‌ دارد...
دیدگاه ها (۰)

اول لایک❤️زوزه ی گرگ"8در رو باز کرد و بیرون رفت +یونگیییی(...

با شور و شوقی که حالا جین و حیهوپ امده و درگیر موزیک و اخبار...

زوزه ی گرگ"6ویو یونگیدیگه نتونستم تحمل کنم و حرفم رو زدم_ات ...

زوزه ی گرگ"5یونگی به اقامتگاه مادرش رفت وقتی رفت اونجا دید ک...

new post

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

رمان: نیروی عشق پارت:۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط