دیدم داشت گونی سر بندها ر با وسواس زیر رو میکرد

دیدم داشت گونی سر بندها رُ با وسواس زیر ُ رو میکرد

پرسیدم :دنبال چــی میــگردی ؟

گفت :دنبال یه ســر بــند " یا زهـــرا " میگردم ...

گفتم :چــه فرقی میکنه،سربند سـربنده ، یکیش ُ بردار دیگه !!!

گفـت: آخه مـــن بچه یتیمم ، مادرم حضرت زهراست ، آروزمه اینه

که حضرت زهرا من ُبه فرزندی قبول کرده باشه،یه لحظه من ُتنها نزاره
دیدگاه ها (۲)

به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان چیزی از جسمشان نمانـ...

گفتم به دل که بهر گدایی کجا روم ؟گفتا برو به طوس بگو یا اباا...

مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشدگفت: هرچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط