با غم انگیز ترین رنگ جهان همدردم

با غم انگیز ترین رنگ جهان همدردم
من که در چشم تو دنبال خودم می گردم

آتشت ریخت در آغوش جهان، می سوزم
مثل یک جنگل انبوه، ولی خون سردم

جشن عریانی دریاست که من از اعماق
تا هم آغوشی امواج خبر آوردم

آنچنان می دوم از شوق که تا خانه ی تو
باد اگر پیرهنم را نبرد، نامردم

تا کمی دست تو در دست من آرام گرفت
گردش خون تو را در رگ خود حس کردم

موقع رفتنم آن قدر سبک هستم که
اگر از در روم از پنجره بر می گردم
دیدگاه ها (۱)

کاش جای شانه بودم شانه میکردم تورامیشدی مثل شراب ، پیمانه می...

NH. باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن شعر، خوابم میکند ، آرا...

استاد شهریار:پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کندبلبل شوقم هوای ...

از غمم با گُل پژمرده‌ی گلدان گفتمتلخ با چایی یخ‌کرده‌ی لیوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط