پارت سناریو ی درخواستی

پارت ۵ سناریو ی درخواستی
بعد از اتاق میره بیرون....
برای چند دقیقه به در خیره میشی و بعد حرصتو روی بالشت خالی میکنی...
(چند دقیقه بعد..)
بعد از اینکه اماده شدی میری پایین تا سوار ماشین شی...
باکوگو رو می بینی که هنوز متوجه اومدنت نشده:(یکم سرفه می کنی)..... خب چطور شدم؟ 😁🫣
باکوگو درحالی که به ماشین تکیه داده بود و به پایین نگاه میکرد و داشت فکر می کرد....
متوجه اومدنت میشه و برمیگرده و بهت نگاه می کنه...
ذهن باکوگو:(چشماش گشاد میشه).... اون جقله.... خیلی خوشگل شده....
ا/ت: خب؟
باکوگو:(به خودش میاد)... بدک نشدی👍... شبیه یه خرس کوچولو از جنگلای امازون شدی(نویسنده: دوستان امازون خرس داره؟)
ا/ت: 💢💢(میری سمتش و صاف تو چشاش نگاه میکنی) میدونی یه خرس کوچولو از جنگلای امازون با یه سگ دم پنبه ای چی کار میکنه!؟(نویسنده: این داستان: وقتی گشنته عصاب نداری...ا/ت یه نفس عمیق بکش)
باکوگو: نه.. اما میدونم یه سگ دم پنبه ای با یه خرس کوچولو از جنگلای امازون چی کار میکنه!
بعد باکوگو دوباره پرنسسی بلندت میکنه و...
ا/ت دوباره شکه میشه و میگه: باکو!!.....
باکوگو: هااا!
ا/ت: امروز عجیب شدی....
باکوگو هیچی نمیگه و تورو سوار ماشین میکنه..
(نویسنده: من میرم می خوابم شما تا رسیدین رستوران به من خبر بدین.... برام جای سواله چطوری وقتی گشنه اید هنوز می تونید فعالیت کنید🤔🙃)
بنظرتون خوب بود؟
چی به این سناریو اضافه کنم خوب میشه؟
دیدگاه ها (۲)

سناریو پارت ۳ (تنقلات) بعد تصمیم گرفت اعصابشو یه جای خوب خال...

سناریو پارت ۴دکو:(بی هوش)...بیشتر بچه ها: چی شده اینجا چه خب...

پارت ۲ سناریو هر دو تاشون خیلی هنگ همدیگه رو نگاه می کنن:......

سناریو (تنقلات) میدوریا در حال در زدن... زدن در اتاق باکوگو....

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط