Send me love

Send me love
Part ۶
ا/ت: با حرفاشون کمی دلم شکست میدونم منظوری ندارن و اخلاقم رو دوست دارن ولی....دارن زیادی روی میکنن*
کوک: هیچکی حواسش به ا/ت نبود ولی فهمیدم ناراحت شده از حرفاش..بلاخره دختر کوچولوم رو میشناسم با کوچکترین حرف ناراحت میشه حتی اگه منظوری نداشته باشی...وحشتناک احساسیه..و خیلی حساسه*..با اینکه شیطونه و کمی مغروره و عین بچه هاس ولی..با تمام ویژگی هاش دوسش دارم..مگه چشه پسر خوشگلم به مامانش بره...من که از خدام..بچهام به مامانشون برن :)
ا/ت: منم دوست دارم بچهام به باباشون برن :)
لیا: اصلا به هردوتاتون برن
کوک: دقیقا..بچها بیاید همگی بریم استراحت کنیم ساعت ۵ برنامه بریزیم چیکار کنیم
همگی: باشه*
*
کوک: روی تخت دراز کشیده بود و من از شدت گرما تیشرتم رو درآوردم و با شلوارک بودم ا/ت هم یک پیراهن بلند وسفید پوشیده بور و به یون شیر میداد*.... میدونم با حرفامون ناراحت شدی من راستشو گفتم میخوام بچه هامون شبیه تو باشه
ا/ت: منم میدونم که میدونستی...منم راستشو گفتم میخوام بچه هامون شبیه تو بشن
کوک: :)... هی آقا پسر بست نیست؟
یون: خنده*
کوک: اینطوری نمیشه ها مامانت فقط برای تو بشه
یون: بازم خندیدن..با پاهاش به دست کوک زد*
کوک: اینطوریه؟!
ا/ت:بیاید دوتاتون باهم دعوا کنید من بی گناهم
کوک: مامانتو نگاه مارو بهم میندازه و خودشو عقب میندازه*..( دستشو گرفتم و کشیدمش رو تخت و قلقلکش دادم)
ا/ت: نهههههه ( خنده)
* به زمان یون ده ماهه*
یون: ماا..مااااا..ب.‌با...ب..با..( خواست بلند شه که با سر افتاد زمین) زدن زیر گریه*
کوک: وااییی باباییی بغلش کردمم.. جوننممم دردت اومد؟... چرا اینقدر مثل مامانت عجولی هانن؟..شیطون من
ا/ت: که من عجولم آره؟
کوک: عجول کیوت
ا/ت: بیا غذا بخوریم.. گشنمه
کوک: باشه باشه
ا/ت: همونطور که به یون شیر میدادم خودمم غذا میخوردم....چرا اونطوری نگام میکنی
کوک: واقعا هیچکی مهربون تر و خوشگلتر از تو تو دنیا نیس به مولا ( به غذا خوردن ادامه دادم)
ا/ت: از چه لحاظ؟ :)
کوک: همچی
ا/ت: عااا راستی عصری خونه مامانت اینا دعوتیم با مامان و بابای من
کوک: اوکیه
*عصری*
م/ت: سلام عزیزم..خوبی جیگرم
ا/ت: سلام آره مرسی
کوک: سلام
ا/ت: سلام مامان ( رو به مامان کوک) یه بالش و تشک واسه یون میاری؟ ( یون تو بغلم خواب بود)
م/ک: سلام عزیزم..حتما..یک دقیقه صبر کن..
کوک: بدش به من بزارمش رو تشک*
ا/ت: باشه
ب/ت: چرا تو نمیذاری؟
ا/ت: چون من هروقت گذاشتم یون بیدار شده..ولی کوک راحت میتونه بزاره
ب/ک:ولی..اون دفعه که تونستی؟
کوک: اون روزا یون کوچولو تر بود
( ادامه در کامنت)
دیدگاه ها (۶)

Send me love Part ۷کوک: با بچه ها داشتیم بازی میکردیم ( دختر...

Send me love Part ۸یون: تقلا واسه در اومدن از بغل کوک* کوک:...

Send me love Part ۵**کوک: رسیدیم..ا/ت: بیا یون رو ببریم داخل...

Send me love Part ۴دوماه بعدته: سلامممم وااییی چقدر بزرگ شده...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط