من هفت تا ددی دارم

❤❤❤❤❤❤❤
#من_هفت_تا_ددی_دارم 🚫🔥
#part_9۶

..... 2 سال بعد .....

..... سوم شخص .....

دوسال گذشت...
دوسال از روزی که هانا رفت گذشت...
دوسال از روزی که پسرا با خوشحالی برگشتن....
اما ندیدن هانا داغونشون کرد....
دوسال از روزی که پسرا هر‌روز منتظر برگشت هانان میگذره...
دوسال از روزی که هانا زندگی فلاکت بارشو شروع کرد...
دوسال ار روزی که پسرا داغون شدن...‌
هانا هر روزش مرد و زنده شد...

پسرایی که به زد گلوله معروف بودن بعد دوسال حالا میخوان کنسرت بزارن.

دوساله اونا افسردن و هر روز منتظر برگشت دخترشون.

پسرا داغون شدن...پسرایی که بعد هانا میخواستن دست به خودکشی به زنن.

اما امید برگشت هانا از این کار پشیمونشون کرد.

حالا پسرا بعد دو سال لبخند زنان از ون پیاده میشن و روی فرش قرمز راه میرن.

ولی...ولی هیچکدوم از آرمیا نمیدونن این پسرا چی میکشن.

و هانا.....

هانایی که از دور با اشک نگاهشون میکنه اونم دلش پر میکشه برای یه لحظه ی آغوش ددی هاش اما...

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۲)

من هفت تا ددی دارم

من هفت تا ددی دارم

من هفت تا ددی دارم

من هفت تا ددی دارم

پارت دهم | رمان فرزند آتشسه هفته بعد از عروسیِ مخفیانه‌ی جون...

یووو داستان جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط