اسم فرشته کوچولو من

اسم فرشته کوچولو من
پارت ۱۰
[ ویو هارین]
اههه رو مخ بی ادب اومد میگه شاید این شاهکار مال من شه
عجب روانیا ، اوق بوسیدم بی ادب پرو حاضر جواب
ولش رفتم داخل خونه دوش گرفتم روتین پوستی انجام دادم
لباس راحتی پوشیدم و موهام گوجه ای بهم ریخته بستم
یکم قهوه درست کردم درگیر سریال دیدن شدم
ساعت گذشت که همون طور خوابم برد
(ویو صبح)
صبح زود بلند شدم صبحونه خوردم
حاضر شدم و به سمت فروشگاه رفتم
تو راه بودم که گوشیم زنگ خورد
[مکالمه تماس]
هارین: صبح بخیر بابابزرگ
ب.گ : دخترم خوبی چرا خبری ازت نیست
هارین: بابابزرگ داخل فروشگاه مشغول کار شدم وقت نیست اصلاً ببخشید
ب.گ: غروب بیا پیشم
هارین: حتماً میام...غروب رستوران هستی دیگه
ب.گ: آره دخترم
هارین: خیلی خوبه می تونم از غذا هات هم بخورم
ب.گ : دقیقا عالی میشه
هارین: من رسیدم فروشگاه باید قطع کنم خدانگهدار
ب.گ: خدانگهدار دخترم
رفتم داخل فروشگاه مشغول شدم
کل روز درگیر بودم
خسته هستم باید دیدن بابابزرگ هم برم
دیگه ساعت ۷ شد به سمت رستوران بابابزرگم راه افتادم که
وقتی رسیدم کلی ماشین سیاه بود
ترسیدم وارد مغازه شدم دیدم پدر بزرگم جلوی یک نفر زانو زده
طرف از پشتش به پدربزرگ بود