در ادامه
در ادامه...
P.2
*ویو ا.ت*
جای کنار خودش را خالی کرد و دستش را روی آن گذاشت به نشانه اینکه آنجا بشینم بهش نزدیک شدم و کنارش با فاصله نشست
لیوانش را بالا گرفت
"اسمتون چیه پرنسس؟"
لیوانم را کنار لیوانش آورد و نگاهی به دوتا لیوان کنارهم کردم
"ا.ت.. کیم ا.ت"
لبخندی زد
"جئون جونگکوک هستم، خوشبختم عروسک"
لیوانش را به لیوانم نزدیک کرد و ضربه ای زد که باعث به صدا در آوردن آنها شد
و کمی شراب داخلش را تکان داد و چرخاند جرعهای ازش خورد
دوباره نگاهی بهم انداخت
چشمانش برق میزد
نگاهش را به پایین داد و دستش را روی قلبش گذاشت و چشمانش را بست و گوشه کنار لبش را گاز گرفت
"آخ ا.ت بیشتر از این نمیتونم طولش بدم همین که کنارمی قلبم تند میزنه نمیتونم کنترلش کنم هیچوقت به عشق تو نگاه اول اعتقاد نداشتم ولی.. ولی با دیدن تو تونستم تجریش کنم "
کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد
"اون صدات، چشات، موهات و هرچیزی که تورو میسازه دیوونم میکنه ا.ت میخوامت خیلی بدجور میخوامت با من بیا و اینو میگم که به نظرت احترام میذارم"
بلند شدم و کمی فاصله گرفتم
"من.. نمیدونم یعنی نمیتونم دلم میخواد از اینجا فرار کنم و باهات بیام ولی رئیس اینجا چون ازم خوشش میاد منو یه جورایی زندونی کرده"
دستم را گرفت و جلو انداختم
"راهو نشونم بده مادمازل منو پیش اون حرومزاده ببر"
دستم را به هم قفل کردم آب دهانم را قورت دادم
"ولی ولی آخه"
قبل اینکه بتونم جملهام را تمام کنم تو حرفم پرید و تاری از موهایم را به پشت گوشم هدایت کرد
"منو ببین کوچولو من اینجام نترس"
قدم برداشتم و نزدیک به دم در اتاق رئیس شدم و در زدم و نگاهی به جونگکوک کردم واقعا مطمئن هستم هردو بدبخت خواهیم شد
جونگکوک جلوتر از من قدم برداشت و در را باز کرد
وقتی چشمشان به هم افتاد هردو چشمانشان درشت تر شد اخم جونگکوک درهم رفت و مشتش را گره کرد
ولی رئیس برعکس او پوزخندی زد و از برو روی صندلیش بلند شد
"مشتاق دیدار جناب جئون"
P.2
*ویو ا.ت*
جای کنار خودش را خالی کرد و دستش را روی آن گذاشت به نشانه اینکه آنجا بشینم بهش نزدیک شدم و کنارش با فاصله نشست
لیوانش را بالا گرفت
"اسمتون چیه پرنسس؟"
لیوانم را کنار لیوانش آورد و نگاهی به دوتا لیوان کنارهم کردم
"ا.ت.. کیم ا.ت"
لبخندی زد
"جئون جونگکوک هستم، خوشبختم عروسک"
لیوانش را به لیوانم نزدیک کرد و ضربه ای زد که باعث به صدا در آوردن آنها شد
و کمی شراب داخلش را تکان داد و چرخاند جرعهای ازش خورد
دوباره نگاهی بهم انداخت
چشمانش برق میزد
نگاهش را به پایین داد و دستش را روی قلبش گذاشت و چشمانش را بست و گوشه کنار لبش را گاز گرفت
"آخ ا.ت بیشتر از این نمیتونم طولش بدم همین که کنارمی قلبم تند میزنه نمیتونم کنترلش کنم هیچوقت به عشق تو نگاه اول اعتقاد نداشتم ولی.. ولی با دیدن تو تونستم تجریش کنم "
کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد
"اون صدات، چشات، موهات و هرچیزی که تورو میسازه دیوونم میکنه ا.ت میخوامت خیلی بدجور میخوامت با من بیا و اینو میگم که به نظرت احترام میذارم"
بلند شدم و کمی فاصله گرفتم
"من.. نمیدونم یعنی نمیتونم دلم میخواد از اینجا فرار کنم و باهات بیام ولی رئیس اینجا چون ازم خوشش میاد منو یه جورایی زندونی کرده"
دستم را گرفت و جلو انداختم
"راهو نشونم بده مادمازل منو پیش اون حرومزاده ببر"
دستم را به هم قفل کردم آب دهانم را قورت دادم
"ولی ولی آخه"
قبل اینکه بتونم جملهام را تمام کنم تو حرفم پرید و تاری از موهایم را به پشت گوشم هدایت کرد
"منو ببین کوچولو من اینجام نترس"
قدم برداشتم و نزدیک به دم در اتاق رئیس شدم و در زدم و نگاهی به جونگکوک کردم واقعا مطمئن هستم هردو بدبخت خواهیم شد
جونگکوک جلوتر از من قدم برداشت و در را باز کرد
وقتی چشمشان به هم افتاد هردو چشمانشان درشت تر شد اخم جونگکوک درهم رفت و مشتش را گره کرد
ولی رئیس برعکس او پوزخندی زد و از برو روی صندلیش بلند شد
"مشتاق دیدار جناب جئون"
- ۴.۵k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط