خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو

داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو

اختران فلک آیند به نظّاره ما

مه خود را بنماییم بدیشان من و تو

من و تو، بی من‌و‌تو، جمع شویم از سر ذوق

خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو

طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند

در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو

این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا

هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو!

به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر

در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
دیدگاه ها (۳)

ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﻢ ﺷﺎﻋﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !ﺍﻣﺎ ...ﺑﻐﺾ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﺍ ﮐﻨﯽ،ﺧﻮﺍﻫﯽ ...

ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﻢ ﺷﺎﻋﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !ﺍﻣﺎ ...ﺑﻐﺾ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﺍ ﮐﻨﯽ،ﺧﻮﺍﻫﯽ ...

آنچنان ساده امکه گنجشکها هم می توانند در جیب هایم لانه کنند ...

تنها نیستم! باگیسوانم حرف میزنم....در قاب آینه..برای نگاهم ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط