دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
#حافظ

@siahchal2
دیدگاه ها (۱)

برو ای طبیبم از سر که خبر زسر ندارمبه خدا رها کنم جان که زجا...

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر توییقند تویی زهر تویی بیش می...

مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست #مولا...

تا در دل هم باشیم تاوان بدی دادیماو گیره ی مویش را من ایل و ...

آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کندبر جایِ بدکاری چو من، ...

صدایم ڪه میزنیمی شڪفد غنچه هاےیاس و شَب بوڪنجِ دلم ...،صدا ڪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط