یونا
#یونا
#درخواستی
تکپارتی چان
ویو نویسنده : حدودا ساعت ۱۰ شب بود که چان و آن رسیدن استرالیا از طرف خانواده چان دعوت شده بودن به استرالیا
+ در زدن +
+ خدمتکار درو باز کرد +
خدمتکار : خوش آمدید ارباب و خانوم بفرمایید داخل
+ رفتن داخل +
ات : سلام آجوما و آجوشی دلمون براتون تنگ شده بود
چان : سلام مامان و بابا
مامان چان : به به ببین کیا اومدن
بابای چان : خوش اومدید
مامان چان : خدمتکار اتاقو بهشون نشون بده ، لباساتون رو عوض کنید بیاید شام بخورید
ات : چشم آجوما
+ رفتن اتاق +
ویو چان : ات لباساشو در آورد که عوض کنه داشتم با اون بدن سکسیش دیوونه میشدم ولی اینجا .. اینجا نه ، اینجا جای مناسبی نیست
+ پرش زمانی به میز شام +
ویو چان : داشتیم شام میخوریم که یهو دست ات رو روی دیکم احساس کردم ، فکر کنم تا رسماً عقلش رو از دست داده بود فقط تلاش می کردم که جلوی مامانم اینا کاری نکنم چون حسابی تحریک شده بودم . فقط داشتم عرق میریختم
مامان چان : پسرم گرمته
چان : هوف نه خوبه ( عرقش رو پاک کرد )
+ بعد از شام +
چان : مامان ما خسته ایم میریم بخوابیم
ات : اوم آره شب بخیر
مامان و بابای چان : شب بخیر
+ رفتن اتاق +
+ چان در اتاقو قفل کرد +
چان : تو دیوونه ای چیزی
ات : چی چطور مگه
چان : اون از میز شام اونم از قبلش
ویو ات : بعد از این حرفش منو پرت کرد روی تخت و روم خیمه زد و لباش رو روی لبام گذاشت و محکم میک میزد منم همراهی میکردم بعد از لبام دل کن و شروع کرد به کیس مارک های دردناک روی گردنم . بعد رفت سمت سینه هام یکیو میک میزد و یکیو چنگ میزد سینه هام حسابی کبود شده بود ولی جرأت نداشتم چیزی بگم ناله ها رو خفه میکردم که بیشتر تحریک نشه
چان : میخوام بکنمت😈😈
ات : آخه ... اینجا... ( با ترس و لکنت )
ویو ات : بدون اینکه بزاره حرفم تموم بشه کارش رو شروع کرد و تند تند تلمبه میزد
ات : اححححححح درد داره
چان : هوم ادامه بده دلم میخواد ناله هاتو بشنوم
ات : آخخخ ددی تندتر درد داره
چان : تا تو باشی دیگه منو تحریک نکنی
+ چند دقیقه بعد +
چان : هوف دیگه نمی تونم خسته شدم نوبت توعه یکم بهم سواری بده
ویو ات : شروع کردم به ساک زدن براش با دستاش موهامو عقب و جلو می کرد و ناله های مردونه میکرد
بعد از مدتی جفت مون لباسامونو پوشیدیم و خوابیدیم
« پایان »
#یونا #تکپارتی #چان #درخواستی
#درخواستی
تکپارتی چان
ویو نویسنده : حدودا ساعت ۱۰ شب بود که چان و آن رسیدن استرالیا از طرف خانواده چان دعوت شده بودن به استرالیا
+ در زدن +
+ خدمتکار درو باز کرد +
خدمتکار : خوش آمدید ارباب و خانوم بفرمایید داخل
+ رفتن داخل +
ات : سلام آجوما و آجوشی دلمون براتون تنگ شده بود
چان : سلام مامان و بابا
مامان چان : به به ببین کیا اومدن
بابای چان : خوش اومدید
مامان چان : خدمتکار اتاقو بهشون نشون بده ، لباساتون رو عوض کنید بیاید شام بخورید
ات : چشم آجوما
+ رفتن اتاق +
ویو چان : ات لباساشو در آورد که عوض کنه داشتم با اون بدن سکسیش دیوونه میشدم ولی اینجا .. اینجا نه ، اینجا جای مناسبی نیست
+ پرش زمانی به میز شام +
ویو چان : داشتیم شام میخوریم که یهو دست ات رو روی دیکم احساس کردم ، فکر کنم تا رسماً عقلش رو از دست داده بود فقط تلاش می کردم که جلوی مامانم اینا کاری نکنم چون حسابی تحریک شده بودم . فقط داشتم عرق میریختم
مامان چان : پسرم گرمته
چان : هوف نه خوبه ( عرقش رو پاک کرد )
+ بعد از شام +
چان : مامان ما خسته ایم میریم بخوابیم
ات : اوم آره شب بخیر
مامان و بابای چان : شب بخیر
+ رفتن اتاق +
+ چان در اتاقو قفل کرد +
چان : تو دیوونه ای چیزی
ات : چی چطور مگه
چان : اون از میز شام اونم از قبلش
ویو ات : بعد از این حرفش منو پرت کرد روی تخت و روم خیمه زد و لباش رو روی لبام گذاشت و محکم میک میزد منم همراهی میکردم بعد از لبام دل کن و شروع کرد به کیس مارک های دردناک روی گردنم . بعد رفت سمت سینه هام یکیو میک میزد و یکیو چنگ میزد سینه هام حسابی کبود شده بود ولی جرأت نداشتم چیزی بگم ناله ها رو خفه میکردم که بیشتر تحریک نشه
چان : میخوام بکنمت😈😈
ات : آخه ... اینجا... ( با ترس و لکنت )
ویو ات : بدون اینکه بزاره حرفم تموم بشه کارش رو شروع کرد و تند تند تلمبه میزد
ات : اححححححح درد داره
چان : هوم ادامه بده دلم میخواد ناله هاتو بشنوم
ات : آخخخ ددی تندتر درد داره
چان : تا تو باشی دیگه منو تحریک نکنی
+ چند دقیقه بعد +
چان : هوف دیگه نمی تونم خسته شدم نوبت توعه یکم بهم سواری بده
ویو ات : شروع کردم به ساک زدن براش با دستاش موهامو عقب و جلو می کرد و ناله های مردونه میکرد
بعد از مدتی جفت مون لباسامونو پوشیدیم و خوابیدیم
« پایان »
#یونا #تکپارتی #چان #درخواستی
- ۹.۹k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط