مثل همیشه تنها توی تختم خوابیدم

مثل همیشه تنها توی تختم خوابیدم...
اتاق بوی سیگار میده و در و پنجره بستس.
یکی با دستای داغش داره با موهام بازی میکنه ...از خواب بیدار میشم با صدای خواب آلود میگم بزار بخوابم اذیت نکن!!!!
میگه منم!! مگه از خدا منو نمیخواستی؟! ...
یه مالشی به چشمام میدم و میبینم یه غریبس...
میگم شما؟!
میگه دوستت!
گفتم تا حالا ندیده بودمت-
میگه همیشه کنارت بودم!اونوقتایی که تنهای تنها سیگار میکشیدی -تو خلوت خودت هزار تا فکر از سرت میگذشت من کنارت بودم!
گفتم یعنی چی؟! متوجه نمیشم!!
دست میکنه تو جیب کناریش و دو نخ سیگار در میاره...- بیا رفیق ... آخرین سیگارت رو با هم میکشیم...
اهان شناختمت ... روزا و شبا از خدا میخواستم که تورو ببینم!!!
گفت میدونم, میدونم ... بگیر رفیق ... اصله اصله !!!دوتایی سیگار دود میکنیم
سیگاری که آتیش میباره ازش ...تا عمق وجودم رو میسوزونه ولی آرومم میکنه...
بریم؟!
گفتم دیگه برنمیگردیم؟!- گفت نکنه زیر حرفت زدی؟!
گفتم نـــه اصلا! اینجا چیزی نیس که بخوام به خاطرش بمونم!
گفت پس چرا پرسیدی؟!
گفتم خواستم مطمئن بشم که دیگه برنمیگردم
گفت نه رفیق... آروم بخواب ...
خوابی به رنگ آرامـــش ...
دیدگاه ها (۱)

▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣▣دیـگہ اخـماتۅ اشـڪاتۅ شـڪـاتـــ ...

باشد دیگر دوستت ندارم...دیگر دلم هم برایت تنگ نمیشود...احساس...

هرکی فهمید ب منم بگه ههه

از درد دماغ دیشب تا صب نخوابیدممم گگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط