part

part⁹⁶
جو: تو چقدر نمکی!* پوکر
_....خب سفارشاتم کجاست؟
جو: زیر زمین* با پوزخند
_خب پس منتظر چی هستی؟
¹⁰minutes later
بعد از گذروندن مراحل امنیتی به اتاق مورد نظر رسیدن . جو کد امنیتی رو وارد دستگاه امنیتی کرد و سپس در باز شد. هردو شخص به اطراف نگاهی کردند و از تنها بودنشون اطمینان حاصل کردند. پس از اون وارد اتاقی شدن که از جعبه ها و بسته های مشکی پوشی پر شده بود؛ جئون به سمت بسته ها حرکت کرد و با باز و بسته کردن دستاش به جو فهموند که بهش تیغی بده. بعد از گرفتن تیغ یکی از بسته های کوچیک رو پاره کرد ،سپس با سر تیغ مقداری از ماده جامد سفید رنگ رو برداشت و کمی از اون ماده رو بین دستاش متراکم کرد
_هوم...اصله!
جو: پس چی فکر کردی مستر؟
_اطلاعات رو برات میفرستم ، از فردا روزی دو بسته تحویل Black person میدی
جو: اطاعت میشه مستر جئون
در هنگام خروج از اتاق جئون بسته ی مشکی کوچیکی که پاره اش کرده بود رو برداشت و با تعجب بیش از حد جو مواجه شد
_چیه؟* جدی
جو: تو....م‌واد میکشی؟* با تردید
_چی فکر کردی درمورد من؟
_ من کان‌دید ری‌است ج‌مهوریم!.... دوتا خ‌مار و مع‌تاد تو عمارت هست اینا برای اون دوتاست(سنا و یونا)
جو:آها...اما چرا دو تا معتاد تو خونه ات نگه میداری
جئون بدون استفاده از کلمات به جو فهموند که باید ساکت بشه
A few minutes later_داخل دفتر _‌ک‌لاب
_ پس این دفعه دردسری سراغمون نیومده بود؟
جو: آره
جئون بعد از ورق زدن پرونده اطلاعات محموله سری به معنای عالیه تکون داد . کمی از لیوانی که دارای دیرینک و دو تیکه یخ بود نوشید؛ به آخرین برگ پرونده رسید. اطلاعاتی درمورد سرمایه گذاران و مشتری ها بود، همینطور که مشغول ور انداز ‌کردن اسامی سرمایه گذاران بود با چیز عجیبی برخورد کرد که از دیدنش تعجب کرد، سوالی به جو نگاه کرد و سپس دست روی اسمی گذاشت و به جو نشون داد
_این چیه؟* متعجب
جو: ....خب سرمایه گذاره دیگه؟...مگه خودت نفرستادیش؟
_نه
جو: خودش گفت تو اونو فرستادی
(گایز‌اگه‌از‌پیج‌راضی‌نیستید‌بهم‌‌بگید‌حداقل‌کاری‌که‌میتونم‌بکنم‌پاک‌کردن‌داستان‌و‌اکانته‌ازتون‌نمیخوام‌به‌اجبار‌منو.دنبال‌‌و‌‌حمایت‌کنید▪︎_▪︎)
دیدگاه ها (۲۷)

part⁹⁷_من حتی ندیدمش و باهاش صحبت نکردم چطور میتونم اونو به ...

part⁹⁸_خوبه که میدونید!*جدیامیلی: خب نظرتون چیه؟_درمورد؟امیل...

part⁹⁵ویو کوکامیلی رز؟اسم آشنایی بود کمی ذهنم درگیر شد و هیچ...

part⁹⁴Meanwhile ناشناس¹:من حاضرم هرکاری براتون کنمناشناس²:هر...

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت هفدهمباد از پنجره نیمه‌باز می‌وزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط