ازپنجرهبهمسیریکههرگز

ازپَنجره‌به‌مَسیری‌که‌هَرگز‌ . . ،
ازآن‌نَخواهی‌آمَد‌نِگاه‌میکنَم،
به‌دَری‌که‌هَرگزآن‌رانَخواهی‌گُشودخیره‌میشَوَم
وگوش‌هایَم‌رابَرای‌ِشِنیدَن‌ِصِدایَت‌ . .
که‌هَرگزنَخواهم‌شِنید،تیزمیکنَم،
کَسی‌نِمیدانَدانجام‌ِهَرباره‌ی‌ِاین‌کارها،
چیزی‌شَبیه‌ِجان‌کَندَن‌اَست!
«دیدۍ
میلَرزه
دِلِت،
وَقتۍ
بِهِت
زُل میزنه؟!
مآ،نَدیدیم،خوشبِحالِتون ... ⍨✨🖤»











[‏دِلَم می‌خواد نَتونَم به چیزی فِکر کنَم،
فِکرام شاد نیستَن، غَمگینَن،!
فِکر که می‌کُنَم، با خودَم که حَرف می‌زَنَم ناراحَت می‌شَم...🙃✨🖤]




#آناهیتا 🖤
دیدگاه ها (۱)

زِندگیِ‌مَن‌ورایِ‌این‌لَحَظاتِ‌غَم‌آلودِ،مَن‌بامَرگ‌مُچ‌َاند...

یه‌دَردایی‌هَست‌به‌اسم‌ِ«نِمیدونَم»این‌رَوانشِناس‌هافِکرمیکُ...

حآلَم ... یه طوریِ که فَقَط این :«می‌رَوَم خَسته و اَفسُرده ...

بَعضۍچیزاگُفتنۍنیستــ،مَثلاًبِهِش‌بِگۍ:«دِلَم‌بَرات‌تَنگ‌شُد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط