رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت۷۹

ارسلان: دختر خوشگلم زبون باز کرده آره قشنگه بابا نگاهی بهم کرد و آروم دستشو کوبید بهم و گفت

نفس: بَ بَ

ارسلان: الهی دورت بگردم بابایی

دیانا: آخ من قربونت برم برم برات اسفند دود کنم

ارسلان: اوخودا قند عسل بابا نفس بابا جونم بابا قربون خنده هات بشه

دیانا: بعد اینکه اسفند و دود کردم نشستم کنار ارسلان

ارسلان: تو دوست نداری یه خوشگل دیگه هم اضافه بشه

دیانا: لب گزیدم و سر پایین انداختم که ادامه داد

ارسلان: یه پسر یا دختر کوچولوی خوشگل یه شبیه مامانشون باشن

دیانا: آروم پچ زدم من سنم خیلی کمه میترسم

ارسلان: از چی میترسی

دیانا: از اینکه بچه بیارم

ارسلان: چرا بچه که خیلی خوبی

دیانا: نمیدونم

ارسلان: نترس جوجه چیزی نمیشه

دیانا: سری تکون دادم که به پاش اشاره کرد آروم رو پاش نشستم و دستم دور گردنش حلقه کردم سرمو رو سینش گذاشتم

ارسلان: رو سرش بوسه ای کاشتم
دیدگاه ها (۹)

رمان شازده کوچولو پارت ۸۰دیانا: هوف خسته شدم پس کی تموم میشد...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۱دیانا: اوهوم ارسلان: اسمش چیه دیانا...

مان شازده کوچولو پارت ۷۸ارسلان:با جسم روم از خواب بیدار شدم...

رمان شازده کوچولو پارت ۷۷ارسلان: پوف دیانا :نوچ نمیخوابه ارس...

رمان بغلی منپارت ۱۲۹و۱۳۰ ارسلان: یه لحظه احساس کردم قلبم نمی...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط