واسه داداشم خواستگاری رفتیم که....

رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت!
مامانم تو گوشم گفت: خوبه والله نه شرمی، نه حیایی، نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد!
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود!
دیدگاه ها (۰)

تو راه تصادف شده بود که...

هعی چیکار می شه کرد😂😂😂

بعداز قلب پسرها چین پرجمعیت ترین جای جهان اعلام شد…

خدایی این حقههه😂🤣

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط