my prisoner

پارت ۲۴
ولی نه...نباید انقدر زود تصمیم گیری کنم و به بنگچان بگم..باید بیشتر مطمئن بشم.
.
روز ها می گذشت و سونگمین بیشتر از قبل مطمئن میشد که دویون ، از مافیا پارک هست ، ولی هنوز دقیق نمیدونست نقشه اون چیه. تو این مدت ، دویون خیلی به بنگچان می چسبید و سعی داشت با بنگچان صمیمی بشه که تقریبا داشت موفق میشد‌. یک روی که سونگمین داشت ، تو راهرو قدم میزد ، صدای دویون رو شنید که داره با تلفن حرف میزنه. سریع یک جا قایم شد تا به حرف های اون گوش بده.
دویون: رئیس همه چی داره عالی پیش میره..به زودی دل اون شیطان رو بدست میارم و خودشو و مافیاش رو نابود میکنم..ولی یه مشکلی هست..یه موش کوچولو داره متوجه من میشه..
ویو سونگمین
پس نقشه اش اینه..باید به بنگچان بگم..و فکر کن اون موش منظورش منم.
سریع از اونجا دور شدم و به اتاق بنگچان رفتم. با عجله در رو باز کردم.
بنگچان: سونگمین..چیشده؟
کاغذ و خودکارم رو بیرون اوردم و براش داستان رو نوشتم. بنگچان ، با خوندن ، خندید و گفت
بنگچان: سونگمین..قبلا هم راجبش حرف زدیم..اون قابل اعتماده..من قبل از اینکه استخدامش کنم راجب همه چیزش تحقیق کردم.
نوشتم: ولی خودم شنیدم.
بنگچان: سونگمین از کجا معلوم منظورش یچیز دیگه نباشه؟
پا فشاری میکردم و حرف بنگچان رو قبول نمیکردم. کم کم ‌بنگچان داشت عصبانی میشد.
بنگچان: سونگمین، این بحث مسخره رو تمومش کن.
نوشتم: تمومش نمیکنم.
بنگچان ، عصبانی شد و محکم روی میزش کوبید.
بنگچان: گفتم این بحث رو تمومش کن!
با دادی که زد ، ترسیدم و لرزی ، ستون فقراتم رو فرا گرفت. بنگ چان، هوفی کشید و گفت
بنگچان: برو بیرون..حالا.
از ترس ، با لرز از اتاق بیرون رفتم. چرا اخه انقدر بهش اعتماد داره؟! مگه چیکار کرده؟...داشتم توی راهرو راه میرفتم و تو دلم غر میزدم ، گه یهو حس کردم شخصی ، دستمالی رو روی بینی و دهانم گذاشته. چشمام داشت تار میشد و سرم داشت گیج میرفت. تمها چیزی که فهمیدم صدای اون شخص بود که میگفت
....: کار اشتباهی کردی موش کوچولو.
دیدگاه ها (۴۸)

my prisoner

my prisoner

my prisoner

my prisoner

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 6 " ویو ا.ت : جونگکوک...

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط