پرنسسمن
#پرنسس_من🤍🥂
#part_96
پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت زیاد به راهم ادامه دادم که یهو یه پسر بچه پرید جلو ماشین!
سریع ترمز ماشین رو فشار دادم و فرمون رو چرخوندم تا نخورم بهش..
- هوی!... معلومه داری چه غلطی میکنی؟!
+ آ...آقا... می..میشه کمکم... کنی؟... لطفا!
- چیشده؟
+ ل...لطفا کمکم کن...
بهش نگاهی انداختم... یه پسر بچه 8 ساله بود... رو دست و صورتش کبودی بود... انگار جونش تو خطر بود... با دیدنش یاد یون سوک افتادم و ناخوداگاه قبول کردم
- سوار شو!
انگار منتظر همین حرفم بود چون سریع درو باز کرد و سوار شد... منم با سرعت به راهم ادامه دادم...
اشکاش پشت سرهم میریختن و حسابی ترسیده بود..
- هیس آروم باش!... اینجا جات امنه حواسم بهت هست... میتونی بگی چیشده؟
+ اونا میخواستن مارو بکـ،،،ـشن واسه همین فرار کردیم...
- ما؟
+ من و بقیه بچها!
- واسه چی فرار میکردین؟
+ می..میتونم بهت اعتماد کنم؟
- اوهوم!
+ قول میدی به پلیس چیزی نگی؟
- پلیس که کارت نداره..
+ آخه رئیس پلیس هم با اونا هم دسته!
#part_96
پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت زیاد به راهم ادامه دادم که یهو یه پسر بچه پرید جلو ماشین!
سریع ترمز ماشین رو فشار دادم و فرمون رو چرخوندم تا نخورم بهش..
- هوی!... معلومه داری چه غلطی میکنی؟!
+ آ...آقا... می..میشه کمکم... کنی؟... لطفا!
- چیشده؟
+ ل...لطفا کمکم کن...
بهش نگاهی انداختم... یه پسر بچه 8 ساله بود... رو دست و صورتش کبودی بود... انگار جونش تو خطر بود... با دیدنش یاد یون سوک افتادم و ناخوداگاه قبول کردم
- سوار شو!
انگار منتظر همین حرفم بود چون سریع درو باز کرد و سوار شد... منم با سرعت به راهم ادامه دادم...
اشکاش پشت سرهم میریختن و حسابی ترسیده بود..
- هیس آروم باش!... اینجا جات امنه حواسم بهت هست... میتونی بگی چیشده؟
+ اونا میخواستن مارو بکـ،،،ـشن واسه همین فرار کردیم...
- ما؟
+ من و بقیه بچها!
- واسه چی فرار میکردین؟
+ می..میتونم بهت اعتماد کنم؟
- اوهوم!
+ قول میدی به پلیس چیزی نگی؟
- پلیس که کارت نداره..
+ آخه رئیس پلیس هم با اونا هم دسته!
- ۲.۸k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط