رمانعضو هشتم

رمان:عضو هشتم

تکپارتی
خصوصیات ات
از جین یه ماه کوچیکتره و مادر گروهه کل دستاش هم مثل جونگ کوک در تتوعه و رو لبش و بینیش پرسینگ داره
از زبون ات
امروز بعد از یک سال کنسرت داریم خیلی هیجان دارم عررررر
به سمت سرویس بهداشتی رفتمو دست و صورتمو شستم و رفتم پایین
ات:سلام صبح بخیر
جونگ کوک:صبح بخیر مامی
ات:تو دوباره شروع کردی
نامجون:صبح بخیر
ات: صبح تو هم بخیر
همه صبحونمون رو خوردیم و رفتیم به سمت کمپانی تا رفتیم داخل منیجرمون با چشایی ترسناک داشت مارو نگاه میکرد
ات:سلام چطوری فینگولی
منیجر:سلام کجا بودین؟چرا دیر اومدین؟(عصبی)
ات:قربونت بشم خب ترافیک بود بال نداشتیم که پرواز کنیم انقدرم اخم نکن پر چروک شده صورتت
نامجون:ات ساکت (آروم )
ات:من کجا برم ؟
منیجر :باید برین برای میکاپ (عصبی)
ات:باشه بریم
ازش که دور شدیم پسرا زدن زیر خنده
تهیونگ :تنها کسی که فقط از پس این بر میاد اته (خنده )
جیمین :واییی آره قیافشو دیدی (خنده )
ات: خب بسه دیگه بریم سر کارامون
بعد پنج ساعت بلاخره کارهاشون تموم شد لباسامم پوشیدم اما نمی‌دونم چرا انقدر بازه یه شلوارک چرم مشکی با یه نیم تنه مشکی که یقش کامل باز بود یکم معذب بودم اما اشکالی نداره عوضش خیلی بهم میاد
پسرا آماده بودن رفتم پیششون که جین اخماش رفت تو هم
جین :این چیه پوشیدی؟(عصبی)
ات:لباسه
جین:برو عوضش کن
ات:کمپانی بهم گفته بپوشم بعدم مگه چشه؟
جین:چسه ! نمی‌بینی چقدر بازه
ات:برو بابا به این قشنگی
رفتیم رو استیج و آهنگامون رو خوندیم همش نگاه های جین رو روی خودم حس میکردم
بعد از تموم شدن کنسرت رفتیم سمت خونه از ماشین پیاده شدم که
جین:ات
ات:بله
جین:میای بریم یه جایی؟
ات: کجا ؟
جین:میفهمی
ات:باش بریم پسرا ما بعد میایم
نامجون:کجا میرین؟
جونگ کوک:مامی و ددی می‌خوان برامون به عضو جدید بیارن(خنده)
رفتم پیش جونگ کوک و یه پس گردنی بهش زدم
ات:یه بار دیگه از این چرت و پرتا بگی میکشمت ‌... بریم
سوار ماشین شدم که دیدم جین داره می‌ره سمت خونه خودش
ات:چرا اومدیم خونه تو؟
جین:بیا بریم داخل میفهمی
درو باز کرد تا رفتم داخل کبوندم به دیوار
جین:چرا به حرفم گوش ندادی؟
ات:ج.جین چیکار میکنی؟
جین: لی ات دوست دارم
ات: واقعاً
جین:آره
به سمت جین قدم برداشتم که هی به عقب می‌رفت (مگه همیشه بر عکس نیست؟😂)
ات: کیم سوکجین منم دوست دارم
جین:خوبه کیم ات
(ادامش دعا کردن )
دیدگاه ها (۲۴)

سلام رمان قبلی هنوز کامل نیست و فعلأ وقت نمیکنم که بنویسمش ب...

رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره .....تخیلی داستان ا...

من دوست داشتم...جنی:آره حالش خوبه ات:دروغ میگینامجون:تو اتاق...

من دوست داشتم...که پسرا هم از اتاقاشون اومدن بیرون اما تا رز...

پارت 5. وقتی دوستش داشتی اما

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط