که دیدم صدایی نمیاد و اون تفنگه فندک بوده
که دیدم صدایی نمیاد و اون تفنگه فندک بوده
®هه...با این میخواستی بکشیم...
مرده سریع یه دستمال گذاشت رو دهن جونگین ولی جونگین بیهوش نشد دستمال و آورد نزدیک دهنم و سیاهی
ویو جونگین
میدونستم اون فندکه ولی با دقت بیشتر مطمئن شدم و فشارش دادم و آبجیم جیغ کشید اون مرتیکه دستمال و گذاشت رو دهنم من بلد بودم چجوری باید بیهوش نشد برا همون بیهوش نشدم ولی کلارا بیهوش شد و من نمیتونستم کاری کنم پس نشستم تو ماشین تا برسیم و کلارا بهوش بیاد رسیدیم کلارا رو بردن یه اتاق دیگه و منم بردن یه جای دیگه و درشو قفل کردن
ویو جیمز
گرفتمش....به همراه اون داداش کوچولوی مافیاش فهمیده بودم فلیکس باهاش راب.طه داره رفتم اتاقش
¥باید حرف بزنیم
√درمورد چی پدر!؟
¥تو با کیم کلارا راب.طه داری؟
√ا..اره
¥چرا بهم نگفتی شاید
که پرید وسط حرفم با داد و گریه گفت
√خودت چرا نگفتی که کاری کردی اونهمه عذاب بکشه
چ..چی؟از کجا میدونه؟شی.بال...
¥چی؟من؟(خودشو میزنع به کوچه علی چپ.. مادر....)
خب دوستانننن
تصمیم گرفتم روزانه یک پارت بزارم...البته نه کوتاه.. امیدوارم خوشتون اومده باشه
®هه...با این میخواستی بکشیم...
مرده سریع یه دستمال گذاشت رو دهن جونگین ولی جونگین بیهوش نشد دستمال و آورد نزدیک دهنم و سیاهی
ویو جونگین
میدونستم اون فندکه ولی با دقت بیشتر مطمئن شدم و فشارش دادم و آبجیم جیغ کشید اون مرتیکه دستمال و گذاشت رو دهنم من بلد بودم چجوری باید بیهوش نشد برا همون بیهوش نشدم ولی کلارا بیهوش شد و من نمیتونستم کاری کنم پس نشستم تو ماشین تا برسیم و کلارا بهوش بیاد رسیدیم کلارا رو بردن یه اتاق دیگه و منم بردن یه جای دیگه و درشو قفل کردن
ویو جیمز
گرفتمش....به همراه اون داداش کوچولوی مافیاش فهمیده بودم فلیکس باهاش راب.طه داره رفتم اتاقش
¥باید حرف بزنیم
√درمورد چی پدر!؟
¥تو با کیم کلارا راب.طه داری؟
√ا..اره
¥چرا بهم نگفتی شاید
که پرید وسط حرفم با داد و گریه گفت
√خودت چرا نگفتی که کاری کردی اونهمه عذاب بکشه
چ..چی؟از کجا میدونه؟شی.بال...
¥چی؟من؟(خودشو میزنع به کوچه علی چپ.. مادر....)
خب دوستانننن
تصمیم گرفتم روزانه یک پارت بزارم...البته نه کوتاه.. امیدوارم خوشتون اومده باشه
- ۷.۳k
- ۰۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط