رمانپسازجدایی
#رمان_پس_از_جدایی
#پارت_۰۱
کاپل ها : ات ♡ جونگکوک
علامت ات + علامت کوک _
از حموم در اومده بودم و حوصله نداشتم خونه بمونم پس زنگ زدم به جونگکوک
_ الو ؟
سلام عزیزم
_ سلام جونم ؟
کار خاصی داری ؟
_ نه خونه ام
آههه خداروشکر ، میگم میتونی بیای دنبالم ؟ حوصله خونه موندن ندارم
_ آره ... حاضرشو وقتی زنگ زدم بیا پایین
باشه .. خدافظ
( ویو اتاق ات )
میدونستم خونه کوک لباس دارم پس فقط یه شومیز سفید ساده با یه شلوار دامنی پوشیدم و یه آرایش ملیهی هم کردم که جونگکوک زنگ زد :
_ بیا پایین منتظرم
باشه الان میام
بدو بدو از پله ها اومدم پایین رفتم سوار آسانسور شدم
دستی برا کوک تکون دادم ولی متاسفانه ندید
رفتم و یه سلام علیکی باهم کردیم اما نمیدونم چرا اینقدر سرد جواب داد ..
#پارت_۰۱
کاپل ها : ات ♡ جونگکوک
علامت ات + علامت کوک _
از حموم در اومده بودم و حوصله نداشتم خونه بمونم پس زنگ زدم به جونگکوک
_ الو ؟
سلام عزیزم
_ سلام جونم ؟
کار خاصی داری ؟
_ نه خونه ام
آههه خداروشکر ، میگم میتونی بیای دنبالم ؟ حوصله خونه موندن ندارم
_ آره ... حاضرشو وقتی زنگ زدم بیا پایین
باشه .. خدافظ
( ویو اتاق ات )
میدونستم خونه کوک لباس دارم پس فقط یه شومیز سفید ساده با یه شلوار دامنی پوشیدم و یه آرایش ملیهی هم کردم که جونگکوک زنگ زد :
_ بیا پایین منتظرم
باشه الان میام
بدو بدو از پله ها اومدم پایین رفتم سوار آسانسور شدم
دستی برا کوک تکون دادم ولی متاسفانه ندید
رفتم و یه سلام علیکی باهم کردیم اما نمیدونم چرا اینقدر سرد جواب داد ..
- ۳.۲k
- ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط