دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز

دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز

مرغ پر سوخته در پنجه باز است هنوز

جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید

دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز

گر چه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق

یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز

خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد

غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز

گرچه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب

دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز

همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع

قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز

گر چه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت

در این خانه به امید تو باز است هنوز

این چه سوداست عمادا که تو در سر داری؟

وین چه سوزی است که در پرده ساز است هنوز
دیدگاه ها (۱)

سنتور دلم طاقت مضراب نداردشوریده سرم بتکده را تاب نداردمن با...

چقدر زیباست این شعر فروغ فرخزاد:ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍ...

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرودهرگز از یاد من آن سرو خراما...

اگر این بار قرار است که عاشق بشویماین غزل را نده از دست که ع...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

یا که به راه آرم این #صید دل رمیده رایا به رهت سپارم این #جا...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط