عنوان آقای رئیس
عنوان: آقای رئیس!
ژانر: اسـم ///ات، عاشقانه
پارت 1 – اولین برخورد
صدای پاشنههای کفشش با کف مرمرین شرکت هماهنگ نبود. یون آه سعی میکرد نفسش را کنترل کند. اولین روز کاریاش در شرکت بزرگ KJ Group بود؛ شرکتی که ورود به آن حتی از قبولی در آزمون وکالت هم سختتر بود.
با هر قدمی که به طبقهی چهلم نزدیک میشد، فقط یک چیز در ذهنش میچرخید: «نمیتونم خراب کنم… نه امروز…»
درِ آسانسور باز شد. فضای طبقهی آخر، ساکت و اشرافی بود. زنی با کتشلوار سفید به سمتش آمد.
ـ "خانم یون آه؟ از این طرف لطفاً. رئیس منتظر شماست."
رئیس.
همان کسی که در مصاحبه حتی به چشمانش نگاه نکرده بود. گفته میشد "کنگ جی هون" نهفقط یکی از ثروتمندترین مدیران کره، بلکه یکی از سردترین و بیاحساسترین مردهای سئول است.
درِ دفتر باز شد.
او آنجا بود. با کت مشکی، نشسته پشت میز چوبی تیرهرنگ، با نوری که از پشتسرش میتابید و نیمرخ جذابش را قاب گرفته بود. سرش را بالا آورد.
چشمانش تیره، نافذ، و بیرحمانه خونسرد بود.
ـ "دیر کردید."
یون آه با ترس و تعجب گفت: "اما ساعت هنوز ده نشده..."
ـ "دقیقاً. برای من، ده یعنی نشستن روی صندلی، نه وارد شدن از در."
او بلند شد. قد بلند، اندام ورزشکارانه، و نگاهی که انگار تمام بدن یون آه را اسکن میکرد.
ـ "تو از این به بعد، به من گزارش مستقیم میدی. نه سؤال، نه تأخیر، نه بهونه."
ـ "مفهومه، آقای کنگ."
لحظهای سکوت. او جلوتر آمد. حالا فاصلهشان فقط یک قدم بود.
با صدایی آهسته ولی خونسرد گفت:
ـ "همهی دستیارهای قبلیم... دقیقاً بعد از هفتهی اول استعفا دادن. ببینیم تو چند روز دوام میاری، یون آه."
او از کنارش رد شد، بوی ادکلن تلخ و گرمای خاصی از بدنش حس میشد. یون آه نفسش را حبس کرد.
این فقط یه کار ساده نیست… این، ورود به قلمروی یه گرگ وحشی بود .
ژانر: اسـم ///ات، عاشقانه
پارت 1 – اولین برخورد
صدای پاشنههای کفشش با کف مرمرین شرکت هماهنگ نبود. یون آه سعی میکرد نفسش را کنترل کند. اولین روز کاریاش در شرکت بزرگ KJ Group بود؛ شرکتی که ورود به آن حتی از قبولی در آزمون وکالت هم سختتر بود.
با هر قدمی که به طبقهی چهلم نزدیک میشد، فقط یک چیز در ذهنش میچرخید: «نمیتونم خراب کنم… نه امروز…»
درِ آسانسور باز شد. فضای طبقهی آخر، ساکت و اشرافی بود. زنی با کتشلوار سفید به سمتش آمد.
ـ "خانم یون آه؟ از این طرف لطفاً. رئیس منتظر شماست."
رئیس.
همان کسی که در مصاحبه حتی به چشمانش نگاه نکرده بود. گفته میشد "کنگ جی هون" نهفقط یکی از ثروتمندترین مدیران کره، بلکه یکی از سردترین و بیاحساسترین مردهای سئول است.
درِ دفتر باز شد.
او آنجا بود. با کت مشکی، نشسته پشت میز چوبی تیرهرنگ، با نوری که از پشتسرش میتابید و نیمرخ جذابش را قاب گرفته بود. سرش را بالا آورد.
چشمانش تیره، نافذ، و بیرحمانه خونسرد بود.
ـ "دیر کردید."
یون آه با ترس و تعجب گفت: "اما ساعت هنوز ده نشده..."
ـ "دقیقاً. برای من، ده یعنی نشستن روی صندلی، نه وارد شدن از در."
او بلند شد. قد بلند، اندام ورزشکارانه، و نگاهی که انگار تمام بدن یون آه را اسکن میکرد.
ـ "تو از این به بعد، به من گزارش مستقیم میدی. نه سؤال، نه تأخیر، نه بهونه."
ـ "مفهومه، آقای کنگ."
لحظهای سکوت. او جلوتر آمد. حالا فاصلهشان فقط یک قدم بود.
با صدایی آهسته ولی خونسرد گفت:
ـ "همهی دستیارهای قبلیم... دقیقاً بعد از هفتهی اول استعفا دادن. ببینیم تو چند روز دوام میاری، یون آه."
او از کنارش رد شد، بوی ادکلن تلخ و گرمای خاصی از بدنش حس میشد. یون آه نفسش را حبس کرد.
این فقط یه کار ساده نیست… این، ورود به قلمروی یه گرگ وحشی بود .
- ۸۰۶
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط