چکار کنم

چکار کنم
با دست هايى که
هربار مى خواهم بگيرمشان
در شلوغى يک اتوبوس
گم مى شوند
و لب هايى که
وقت بوسه
ياد حرف هاى نگفته مى افتند؟!
بگو چکار کنم
با تو که هميشه
مثل پايان هر قسمت يک سريال
در صحنه هاى حساس
تمام مى شوی؟
دیدگاه ها (۱)

«خیالِ حضورت را...به دنیا نمی‌فروشم »...

بغض چشمانم از جنس شیشه است..‌

ما آدم ها همیشه خوب را برای یافتن خوبترین رها میکنیم ...غافل...

و باز شب شدعطر نفس های تو پَخش به سَر تا پایِ من اَفکَندستار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط