پارت
#پارت180
محمد_شما برید تو ماشین من حساب میکنم،میام!
روزبه برگشت و روبه محمد درحالی که جلوی دهانش را گرفته بود گفت:
_دادش تعارف نکن،جیبت خالیه خودم حساب کنم.
محمد_گمشو بابا ،بامزه!
روزبه _جان محمد راس میگم!
محمد_برو عمو جون برو ...
روزبه خندید و پشت سر بقیه از رستوران بیرون زد.
محمد به سمت پیشخوان رفت و قبض و کارت را به سمت پسری که پشت صندوق ایستاده بود گرفت و گفت:
_بکش ما بریم!
وسرش را پایین گرفت و با انگشت هایش لبه ی پیشخوان ضرب گرفت!
با ایستادن کسی کنارش،سرش را چرخاند و با دیدن دلارام صاف ایستاد!
دستی به یعقه اش کشید و گلویش را صاف کرد .
لبخندی زد و گفت:
_به حال شما،خوبید؟
...
محمد_شما برید تو ماشین من حساب میکنم،میام!
روزبه برگشت و روبه محمد درحالی که جلوی دهانش را گرفته بود گفت:
_دادش تعارف نکن،جیبت خالیه خودم حساب کنم.
محمد_گمشو بابا ،بامزه!
روزبه _جان محمد راس میگم!
محمد_برو عمو جون برو ...
روزبه خندید و پشت سر بقیه از رستوران بیرون زد.
محمد به سمت پیشخوان رفت و قبض و کارت را به سمت پسری که پشت صندوق ایستاده بود گرفت و گفت:
_بکش ما بریم!
وسرش را پایین گرفت و با انگشت هایش لبه ی پیشخوان ضرب گرفت!
با ایستادن کسی کنارش،سرش را چرخاند و با دیدن دلارام صاف ایستاد!
دستی به یعقه اش کشید و گلویش را صاف کرد .
لبخندی زد و گفت:
_به حال شما،خوبید؟
...
- ۸۷۸
- ۱۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط