نمیدانم چرا برگشتم

نمیدانم چرا برگشتم
با اینکه میدانستم کنار اوجایی ندارم
با اینکه میدانستم اوبه من علاقه ایی ندارد
ولی باز هم برگشتم
شاید برگشتم تا امروز خرد شدن احساساتم را ببینم برگشتم و کنارش ماندم
.بی انکه از او محبتی ببینم
.بی انکه دلخوشی از عشق او داشته باشم .
مانده ام از این برگشتن های بی نصیب
شایدهم دستاویزی بودم برای تمام بهانه های او
اخر بهانه ی او رفتن عشق ناکامش بود
امروز مرا از خودش راند
امروز حکم دلداگی ام را مهرو باطل کرد
من امروز رها شدم
رها از سرزمین دلبستگی ها اما با دلی شکسته و زخمی
کاش هیچ وقت با او برنمیگشتم .
دیدگاه ها (۱۸۶)

مرا خانمم صدا میزدهمه چیز قرار بود جدی شودبین خودمان حلقه رد...

♥ :روزهای"اول"از"عشق"میگن!!روزهای"بعدی"از"عاشق"شدن!!روزهای"آ...

‍ تنهایی یعنی...صبح با هر جون کندنی از خواب پابشیحس هیچ کاری...

این روزهابی حواس ترین زن دنیا منمکه در گذر از میان مردم شهرب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط