آن سوی آینه
آن سوی آینه
P36
پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم
(ویو ا.ت ، پرش زمانی به دو روز بعد)
بعد از این اتفاق جونگ کوک یکم ضعیف شده
سعی میکنم بزارم کاری انجام بده ولی اون اصلا نمیزاره من کاری بکنم
_ا.ت بیا شام آمادست
+هوم...چه بوی خوبی
_ (پوزخند)
شام رو خوردیم
+ تو برو بخواب من ظرف ها رو میشورم بعد میام
_مطمئنی؟
+ هوم...برو
_ باشه
رفتم توی آشپزخونه
!!!!
هیچ ظرفی برای شستن نبود
گفته بودم اون نمیزاره هیچ کاری انجام بدم
رفتم سمت اتاق
+ تق تق
_هوم؟
رفتم توی اتاق
روی تخت نشسته بود
با چشماش به پاش اشاره کرد که بشینم روش
+؟؟؟؟؟
دوباره اشاره کرد
رفتم سمتش
دستم رو گرفت
روی پاش بودم
کمرم و با یک دستش گرفته بود
سرش رو گذاشت روی سینه ام و چشماش رو بست
_اههه( نفس عمیق صدا دار)
محکم بغلم کرده بود
منم بغلش کردم
_میدونی بغلت...آرامش داره....
توی چشمام نگاه میکرد
چشماش ... اون تیله های به رنگ شبش دلمو آشوب میکرد
خال زیر لبش....ضربان قلبمو بالا میبرد
نگاهش از روی چشمام به لبام سر خورد
ناخود آگاه گاز کوچیکی از لبم گرفتم
دستش رو گذاشت روی لبم
_ نکن...
+چ..چی؟
_نکن...لبتو گاز نگیر...
دستش رو گذاشت روی گردنم
لباش رو روی لبام گذاشت
مک های آرومی میزد
لحظه ای مکث کرد
_ بدون که تو با ارزش ترین داراییم هستی
P36
پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم
(ویو ا.ت ، پرش زمانی به دو روز بعد)
بعد از این اتفاق جونگ کوک یکم ضعیف شده
سعی میکنم بزارم کاری انجام بده ولی اون اصلا نمیزاره من کاری بکنم
_ا.ت بیا شام آمادست
+هوم...چه بوی خوبی
_ (پوزخند)
شام رو خوردیم
+ تو برو بخواب من ظرف ها رو میشورم بعد میام
_مطمئنی؟
+ هوم...برو
_ باشه
رفتم توی آشپزخونه
!!!!
هیچ ظرفی برای شستن نبود
گفته بودم اون نمیزاره هیچ کاری انجام بدم
رفتم سمت اتاق
+ تق تق
_هوم؟
رفتم توی اتاق
روی تخت نشسته بود
با چشماش به پاش اشاره کرد که بشینم روش
+؟؟؟؟؟
دوباره اشاره کرد
رفتم سمتش
دستم رو گرفت
روی پاش بودم
کمرم و با یک دستش گرفته بود
سرش رو گذاشت روی سینه ام و چشماش رو بست
_اههه( نفس عمیق صدا دار)
محکم بغلم کرده بود
منم بغلش کردم
_میدونی بغلت...آرامش داره....
توی چشمام نگاه میکرد
چشماش ... اون تیله های به رنگ شبش دلمو آشوب میکرد
خال زیر لبش....ضربان قلبمو بالا میبرد
نگاهش از روی چشمام به لبام سر خورد
ناخود آگاه گاز کوچیکی از لبم گرفتم
دستش رو گذاشت روی لبم
_ نکن...
+چ..چی؟
_نکن...لبتو گاز نگیر...
دستش رو گذاشت روی گردنم
لباش رو روی لبام گذاشت
مک های آرومی میزد
لحظه ای مکث کرد
_ بدون که تو با ارزش ترین داراییم هستی
- ۱۵.۰k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط