بلند میخندید گویا دردی را از نگاه اطرافیان نهان گذشته بو
بلند میخندید گویا دردی را از نگاه اطرافیان نهان گذشته بود.
با این حال لب هایم بوی دروغ میداد
اما او در گوشم زمزمه کرد باران را برقص
نگاه را بوسه بزن و شادی را نگه دار
شاید تنها وظیفه ات شاد بودن بود!
با این حال لب هایم بوی دروغ میداد
اما او در گوشم زمزمه کرد باران را برقص
نگاه را بوسه بزن و شادی را نگه دار
شاید تنها وظیفه ات شاد بودن بود!
- ۹۷۱
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط