کافهای تاریکبیست و چهار دقیقه روبروی همبیست و چهار دقیقه سکوت رنگهای رفته را مجسم کنرویاهای گمشده در مه را راست میگفت نبودن بیشتراز بودن بود بلند شدمقهوه را حساب کردمو بیرون آمدم از دنیا