گناهکار part

( گناهکار ) ۴۲ part

کناره اتاق عمل نشسته و زانوهایش را در بغلش گرفته بود آن لباس های سفیدی که با عشق پوشیده بود حال با خون پسرش آغشته شده بود فقط به زمین خیره شده بود و بی صدا اشک می‌ریخت سوجون روی صندلی نشسته، جیمین هنوز در شوک بود،
یونگ آئه همراه لی هی و یئون هم بهشون اضافه شدند پارک چین سان با قدم های محکمی به سمتشون آمد آنو که همراه لی هی آمده بود با خیلی شوک و تعجب فقط گوشه ای ایستاده بود هیچ‌کس هیچ سخنی نمی‌گفت تا اینکه چین سان آمد و جلوی جیمین ایستاد
چین سان : جیمین پسرم حالت خوبه
جیمین شوکه بهش نگاه کرد سوجون عصبی به طرفشون رفت با صدای بلند داد زد سوجون: بس کنید پارک چین سان از اون می‌پرسی حالش خوبه
پارک جیمین پسرت داره اونجا جون میده
جیمین : پسر ... من
سوجون یقه برادرش رو گرفت و با عصبانیت داد زد مین سو به طرفشون آمد و سعی در جدا کردنشون بود اما سوجون ول کن نبود
سوجون : مردتیکه یه چیزی بگو دیگه ساکت نباش گریه کن داد بزن جیمین لعنتی..
جیمین عصبی تر یقه برادرش رو گرفته و سر داد زد جیمین : من نمی‌دونستم از هیچی خبر نداشتم یعنی قلب تو بیشتر از قلب من درد می‌کنه لعنتی اونیکه اونجا روی تخت بیمارستانه خوابه پسره منه نه تو
سوجون: ساکت شو تو همیشه دنبال اون شرکت بی مصرف بودی هیچوقت به خانوادت فکر نکردی
جیمین مشتی محکمی به صورت برادرش زد دوباره سمتش هجوم برد با داد بلندی لب زد جیمین : تویی که تمام زندگیت گوشی و بازی بود حالا واسه من داری از خانواده میگی
سوجون پوزخند عصبی زد سوجون : تو فقط سعی در حفظ کردن اون آبروی مزخرفت بودی همه تو رو دوست داشتن پسر دور دونه
جیمین : خفشو خودت خواستی اینجوری بشه من هیچی رو ازت نگرفتم
یونگ آئه سعی در آروم کردن شوهرش بود اما سرو صدا های آنها تمام فضای بیمارستان رو فراع گرفته بود هیچ‌کس به فکره ات نبود اون قلبش آتیش گرفته بود اما اونا داشتن سره چی بحث میکردن آبرو ، عزت، دوست نداشته شدن ، احمقانه بود از نظره ات تنها حرف های در ذهنش تکرار میشدن ٫٫٫ به خاطر جیمین این بلا سرش اومد ٫٫٫ نگاهی به لباس های خونیش این خون پسرش بود اشک هایش جاری شدن قلبش درست آتیش میگرفت، با چشم های مانند کاسه خون زل زد به اونایی که درحال بحث کردن بودن عصبی بلند شد با دادی که زد آن دو برادر دست از دعوا کردن برداشتند جیمین یقه سوجون رو ول کرد و با چشم های ملتمسانه به رزش خیره شد جیمین : رز..
دیدگاه ها (۳)

( گناهکار ) ۴۳ part نگذاشت حرفی بزنه با عصبانیت سمتش هجوم بر...

( گناهکار ) ۴۴ part سوجون : ات اگه منو دوست بچه گی هات میدو...

( گناهکار ) 41 part یون بیول: بسه دیگه نمی‌خواهم چیزی بشنوم ...

( گناهکار ) 40 part لحظه ای خشکش زد حتا حرکتی هم نمی‌تونست ا...

( گناهکار )۱۳۸ part مرگ یا زنده موندن اگر این اشک های که مان...

( گناهکار ) ۱۳۶ part قدمی برداشت تا از کنارش رد بشه اما باز...

پارت ۲۳ویو ات تو اون مهمونی کلی شیشه خون بود که حالمو بهم زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط