هانتر
#هانتر
پارت۲۶
گوشیش رو برداشت و شماره نانسی رو گرفت : کجایی دختر!؟
نانسی : سر کوچه ام بیا پایین
_ اکی..
در اتاقش رو باز کرد و خواست به سمت خروجی بره ؛
مل : کجا میری الرا ؟ خشگل کردی
_ میرم با نانسی بیرون
مل : جدیدا زیاد با نانسی میرید بیرون!
قبلنا که میگفتم باهاش تا دم در برو حال هوات عوض بشه خونه رو رو سرمون خراب میکردی
_ مامان میشه من هر دفعه دارم میرم بیرون اینقد سرمو نخوری؟ میخوای باز برم تو اتاقم خودمو
خفه کنم ؟
اونجوری بیشتر دوست داشتی؟؟؟؟
صداش رفته رفته باالتر میرفت و بغض توی صداش مشخص میشد...
کمی به قیافه بُهت زده مادرش خیره شد و سکوت کرد..
صداش رو پایین اورد و در رو باز کرد..
_ میدونی کنترلی رو خودم ندارم چرا دیوونم میکنی!؟
در رو محکم بست و سمت ماشین نانسی رفت و سوار شد..
نانسی : گریه کردی؟
بینیش رو باال کشید و سعی کرد حو رو عوض کنه..
_ ماشین بابات و گرفتینانسی : با هزار دروغ و بدبختی
_ اکی بدو باید ۸ اونجا باشیم
نانسی : حاال پنج دقیقه دیرتر!
_ تو جئون و نمیشناسی؟ تا همین حد اخالقش دستت نیومده!؟
نانسی : نیاز به یاداوری اخالق گوهش نیست..تو چرا تیپ زدی داریم میریم دعوا مثال
_ دعوا نه.. مذاکره.. بعده یه مذاکره دلچسب یه رقص و ویسکی بدجور میچسبه!
جونگکوک ویو :
+ یه لباس پاره و خونی تنش کن
جانگ : بله آقا ؟!
+ کری؟
جانگ : نه ولی..چرا؟
+ کتکش زدم؟ ازش کار کشدم؟ مثل مفت خورا تو زیر زمین خوابیده!
فقط میخوام دوست دخترش یکم بترسه..
کاری هم باهاش ندارم..
از یه جای دیگه تصویه میکنم
پوزخند دارکی زد و به جانگ خیره شد..
+ ولی میدونی که چقدر از اینکه ازم التماس بشه خوشم میاد!
جانگ بله ای زیر لب گفت و رفت تا خواسته جئون رو انجام بده و مینهو رو به بار بیاره..
هنوزهم آثاری از جونگکوک کوچولوی مهربونِ پنج شش سال پیش وجود داشت..
لایک همهی پارت ها بالای ۲۵ تا باشه
پارت۲۶
گوشیش رو برداشت و شماره نانسی رو گرفت : کجایی دختر!؟
نانسی : سر کوچه ام بیا پایین
_ اکی..
در اتاقش رو باز کرد و خواست به سمت خروجی بره ؛
مل : کجا میری الرا ؟ خشگل کردی
_ میرم با نانسی بیرون
مل : جدیدا زیاد با نانسی میرید بیرون!
قبلنا که میگفتم باهاش تا دم در برو حال هوات عوض بشه خونه رو رو سرمون خراب میکردی
_ مامان میشه من هر دفعه دارم میرم بیرون اینقد سرمو نخوری؟ میخوای باز برم تو اتاقم خودمو
خفه کنم ؟
اونجوری بیشتر دوست داشتی؟؟؟؟
صداش رفته رفته باالتر میرفت و بغض توی صداش مشخص میشد...
کمی به قیافه بُهت زده مادرش خیره شد و سکوت کرد..
صداش رو پایین اورد و در رو باز کرد..
_ میدونی کنترلی رو خودم ندارم چرا دیوونم میکنی!؟
در رو محکم بست و سمت ماشین نانسی رفت و سوار شد..
نانسی : گریه کردی؟
بینیش رو باال کشید و سعی کرد حو رو عوض کنه..
_ ماشین بابات و گرفتینانسی : با هزار دروغ و بدبختی
_ اکی بدو باید ۸ اونجا باشیم
نانسی : حاال پنج دقیقه دیرتر!
_ تو جئون و نمیشناسی؟ تا همین حد اخالقش دستت نیومده!؟
نانسی : نیاز به یاداوری اخالق گوهش نیست..تو چرا تیپ زدی داریم میریم دعوا مثال
_ دعوا نه.. مذاکره.. بعده یه مذاکره دلچسب یه رقص و ویسکی بدجور میچسبه!
جونگکوک ویو :
+ یه لباس پاره و خونی تنش کن
جانگ : بله آقا ؟!
+ کری؟
جانگ : نه ولی..چرا؟
+ کتکش زدم؟ ازش کار کشدم؟ مثل مفت خورا تو زیر زمین خوابیده!
فقط میخوام دوست دخترش یکم بترسه..
کاری هم باهاش ندارم..
از یه جای دیگه تصویه میکنم
پوزخند دارکی زد و به جانگ خیره شد..
+ ولی میدونی که چقدر از اینکه ازم التماس بشه خوشم میاد!
جانگ بله ای زیر لب گفت و رفت تا خواسته جئون رو انجام بده و مینهو رو به بار بیاره..
هنوزهم آثاری از جونگکوک کوچولوی مهربونِ پنج شش سال پیش وجود داشت..
لایک همهی پارت ها بالای ۲۵ تا باشه
- ۴.۹k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط