رمان زهرگل

رمان زهرگل🫂

#پانیذ

انقدر گریه گرده بودم. چشام کاسه ی خون بود. چشامو روی هم گذاشتم اتفاقات این چند روز مثل فیلم از جلوی چشام رد شد.
که صدای یه مردی اومد:
مرده: بیا پایین.
پانیذ: کج
نذاشت حرفم رو تموم کنم و گفت:
مرده: حرف نباشه.
دستم رو محکم گرفت. انقدر محکم گرفته بود. که از درد صورتم مچاله شد.
بردم. سمت یه اتوبوس. و گفت:
مرده: برو توووو
بدون حرف رفتم تو کلی دختر عملی و بی حجاب اونجا بودن. تنها دختری که مثل من بود عقب اتوبوس نشسته بود. رفتم کنارش نشستم و گفتم.
پانیذ: سلام اسمت چیه؟(با صدای بغضی)
دختره: سلام. اسم من عسل هست(با صدای گرفته)
عسل: تو کل اتوبوس فقط تو مثل منی.
تک خنده ای کردم و گفتم.
پانیذ: اوهوم؛ تو میدونی کجاقرار بریم؟
عسل: مگه تو نمیدونی؟
پانیذ: نه.
عسل: الان میبرنبون لب مرز یه نمایسگاه بزرگ. اونجا کسایی که خیلی جذابن انتخاب میشن. یعنی اهورا خان.انتخاب میکنه.
پانیذ: اهورا خان کیه؟
عسل: پول دار ترین شخص عراق.
پانیذ: خوب بعدش.
عسل: فقطو فقط ۲نفر انتخاب میشن بعد اون دونفر لخت میشن هرکدوم بدن بهتری داشت. باید با اهوراخان رابطه برقرار کنه
دیدگاه ها (۱)

من یه آهنگ باز به تمام معنام. شاید آهنگام کم باشه ولی هم رو ...

رمان زهرگل🫂پانیذ: چهار ستون بدنم لرزید؛بدن من نه بابا بدن من...

فن های نیکا کجان؟ ایشون فن نیکا هست و وقت از نیکا فعالیت میک...

کیوت ولی خشن پارت ۱۱ا.ت : چیشده ؟کوک : هیچی با یه نفر یه جلس...

پارت سه.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط