قسمت دوم یک روز شوم

( قسمت دوم: یک روز شوم ) .
.
صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ... در حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولا می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و ...
.
من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم ...
.
پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد ...
.
.
همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ... .
.
تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم  حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ...
.
.
از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ... .
.
.
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۴)

( قسمت سوم: خداحافظ بچه ها ).نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارس...

( قسمت چهارم: خشونت از نوع درجه B ).تمام وجودم آتش گرفته بود...

برای اینکه چشم‌تان به نامحرم نیفتد اصلاً به خیابان نروید؟! ....

این از داستان جدید^_^ «فرار از جهنم» (قسمت اول: اتحاد، عدالت...

کوکاز خواب بیدار شدم نگاهی به ساعت کردم ساعت۶:۳۰ رو نشون می...

SENARIO :: The Hunters Lave for the Devil :: PART :: 9

"جواهر بخش ای"𝔓𝔞𝔯𝔱 4جی جی : اون پسره آب‌نبات خور اشتباه بهم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط