طردم کن از لبخندهایت

طردم کن از لبخندهایت!
باران باش، بریز بر شانه هایم
هوا را که نفس می کشم،
عشق تو، در ریه هایم
به تلاطم می افتد!
حالا رو برگردان!
زمین را فرش کرده ام
و آسمان را بام!
خانه ات امن است
من پرنده ای، که تا لانه ات
زمزمه ی اندوه می سراید!
و تو از دستان کبوتری
دانه برمی چینی ...


#عرفان_یزدانی
دیدگاه ها (۳)

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندچنان نماند چنین نیز هم نخواه...

‌تو پنهان ترین حسِ این روز هایِ منیتورا قایم کرده امبین یک ‌...

شب های جمعه،دلم هوس یک دیس حلوا می کند،ببرم در قبرستان پخش ک...

کردی خزینه های اَلَم بر دلَــــــــــــم نثارای عشق!همّت تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط