عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part60

وسط خیابون قدم می‌زدم به دلیل هوای ابری دی‌ماه هوا سرد بود، به آسمون ابری گرفته خیره شدم؛ خدایا چرا من؟! چرا میون این همه آدم سرنوشت من این باشه؟!
شکسته و داغون بودم؛ نه حال گریه داشتم، نه حال خنده! حالم عجیب گرفته بود دلم سکوتی بی پایان می‌خواست، سکوتی که پر از حرف بود؛ اما تانوانی برای بازگو نبود.
این‌قدر راه رفتم دیگه پاهام یاریم نمی‌کرد، فکر کنم تاول زده باشن قدم برداشتم سمت خیابون کوچمون، کم‌کم هوا داشت تاریک می‌شد از تصمیمی که گرفته بودم، خیلی حس خوبی داشتم.
وارد خونه شدم، دیگه حتی اون حس قبلی رو نداشتم که وقتی وارد خونه شده باشم، ذوق کنم.
تا چشمم به مامان توی آشپزخونه افتاد، صورتم رو برگردوندم و به سمت اتاقم رفتم، چمدونم رو برداشتم لباس و هر وسایلی که لازم بود رو برداشتم؛ در اتاق با شدت باز شد، مامان توب چهارچوب در وایستاد.
گوشیم رو از کنار تختم برداشتم، روبه‌روی مامان وایستادم.
- برو کنار.
زیرچشمی نازک کرد...
- کجا بسلامتی؟
چشم‌هام روی هم فشار دادم، خواستم بگم قبرستون؛ ولی باز زبون با ادبم اجازه نداد.
- خونه پرهام.
از سر راه رفت کنار، هه پس پول بدجور خامش کرده بود، نمی‌خواستم برم پیش آرش چون صد‌در‌صد منصرفم می‌کرد، به سمت در رفتم برای آخرین بار برگشتم به خونه نگاهی کردم، اشک توی چشم‌هام جمع شد،‌ فوراً از خونه زدم بیرون.
....
وارد هتل شدم کنار میز پذیرش وایستادم.
- سلام، بفرمایید.
به خانم جوون زل زدم خیلی خوشگل بود، یه خوشگل بدون عمل؛ شبیه شهرزاد بود هی چقدر دلم برای نامرد تنگ شده بود بعد دانشگاه سراغم رو نگرفته، به خانم زل زدم که منتظرم بود.
- یه اتاق می‌خواستم برای یک شب.
- حتماً، فقط خودتی؟
- بله.
کلید اتاق صد و دو رو داد.
- طبقه اول، دومین اتاق.
تشکری کردم و به سمت اتاق رفتم، فقط یه کار داشتم توی این شهر موندم؛ وگرنه همین امشب می‌رفتم، موندم مدارک دانشگاهی که بگیرم و برای همیشه، خداحافظ.
«پرهام»
کلافه پوفی کشیدم دستم، رو روی موهای آشفته‌م کشیدم وای آنا، وای بر تو!!
اصلاًخواستم بفهمی؛ ای‌کاش می‌دونستی مجبور بودم اگه قبول نمی‌کردم با همون پول تو رو می‌داد به کیوان، حالا هرچی دوست داری اسمم رو بزار نامرد، یکی مثل کیوان هر چی...
سوار ماشین شدم، رفتم خونه اصلاً حوصله هیچی نداشتم، دلم می‌خواست فقط بخوابم و به آرامش برسم؛ همیشه راه فرار از دغدغه‌های فکریم خواب بود.

ادامه در کامنت
دیدگاه ها (۳)

#عشق_باطعم_تلخ #part61الان چی‌کار کنم؟ کی بود اون دوستش که ...

#عشق_باطعم_تلخ #part62سه روز کامل بود که تا جون داشتم، دنبال...

#عشق_باطعم_تلخ #part59هیچ سرگرمی نداشتم توی خونه انگار توی ز...

#عشق_باطعم_تلخ #part58با تعجب بهش خیره شدم، دلم‌شور می‌زد که...

" بازگشت بی نام"

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

#why_himpart:82,صبح شده بود دیشب از فکر اینکه چطوری بخوام دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط