عشق مشکی
عشق مشکی
p24
از زبان ا.ت:
بعد کلی کلکل بلاخره شب شد منم رفتم تو اتاقم خیلی خسته بودم رفتم روی تختم دراز کشیدم و خوابم برد
......................
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۲ظهره موهامو شونه کردم رفتم پایین صورتمو شستم دیدم کسی تو سالن نیست
موهامو با کش موم بستم
فکر شیطانی زد به سرم باید ا.دو از راه خودم ادب کنم
لبخند شیطانی زدم و پیشبندمو بستم شروع کردم به غذا درست کردن
چند مین بعد جونگ کوک اومد تو آشپزخونه
£جونگ کوک:چه عجب یکی بفکر غذا درست کردن افتاد
-کوکی یه چیزی بهت بگم ب کسی نمیگی
£جونگ کوک:نه
تو گوشش نقشمو گفتم
اونم لبخندی زد و گفت پایه کرم ریزیه منم لبخند پرنگی زدم
غذا تموم شد منم میزو چیندم رفتم تو اتاق ا.د
-ا.د بیا ناهار حاضره
$ا.د:من غذای توعه دهاتیو نمیخورم
-بیا بخور دیگه لوس نکن مخصوص خودت پختم
تهیونگ اومد تو اتاق ا.د و لبخندی زد
+تهیونگ:چه عجب باهم دارین خوب میشین
لبخندی زدم
-اهوم ته
£ا.د:بریم ببینیم دهاتی جون چی پخته
منم نیشمو باز کردم رفتیم سره میز
یه قاشق از غذا رو خورد
صورتش قرمز شد و دوید سمت دسشویی
منو کوک از خنده قش کردیم
+تهیونگ:ا.ت چیکار کردی؟
ا.د از دستشویی اومد بیرون و حرصی نگام کرد
-گفتم یکم به گاومون محبت کنم از دستم پرید فلفل خالی شد تو بشقاب
همه حتی تهیونگ زدن زیر خنده
ولی ا.د حرص میخورد
$ا.د:واقعا ک تهیونگ و کوک میخندین اره؟
بااین حرف خندشون بیشتر شد
ا.د رفت تو اتاقش با حالت قهر تهیونگم رفت دنبالش
£جونگ کوک:دمت دختر
چشمکی بهش زدم
-حوصلم سر رفته ته
£جونگ کوک:منم چیکار کنیم
p24
از زبان ا.ت:
بعد کلی کلکل بلاخره شب شد منم رفتم تو اتاقم خیلی خسته بودم رفتم روی تختم دراز کشیدم و خوابم برد
......................
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۲ظهره موهامو شونه کردم رفتم پایین صورتمو شستم دیدم کسی تو سالن نیست
موهامو با کش موم بستم
فکر شیطانی زد به سرم باید ا.دو از راه خودم ادب کنم
لبخند شیطانی زدم و پیشبندمو بستم شروع کردم به غذا درست کردن
چند مین بعد جونگ کوک اومد تو آشپزخونه
£جونگ کوک:چه عجب یکی بفکر غذا درست کردن افتاد
-کوکی یه چیزی بهت بگم ب کسی نمیگی
£جونگ کوک:نه
تو گوشش نقشمو گفتم
اونم لبخندی زد و گفت پایه کرم ریزیه منم لبخند پرنگی زدم
غذا تموم شد منم میزو چیندم رفتم تو اتاق ا.د
-ا.د بیا ناهار حاضره
$ا.د:من غذای توعه دهاتیو نمیخورم
-بیا بخور دیگه لوس نکن مخصوص خودت پختم
تهیونگ اومد تو اتاق ا.د و لبخندی زد
+تهیونگ:چه عجب باهم دارین خوب میشین
لبخندی زدم
-اهوم ته
£ا.د:بریم ببینیم دهاتی جون چی پخته
منم نیشمو باز کردم رفتیم سره میز
یه قاشق از غذا رو خورد
صورتش قرمز شد و دوید سمت دسشویی
منو کوک از خنده قش کردیم
+تهیونگ:ا.ت چیکار کردی؟
ا.د از دستشویی اومد بیرون و حرصی نگام کرد
-گفتم یکم به گاومون محبت کنم از دستم پرید فلفل خالی شد تو بشقاب
همه حتی تهیونگ زدن زیر خنده
ولی ا.د حرص میخورد
$ا.د:واقعا ک تهیونگ و کوک میخندین اره؟
بااین حرف خندشون بیشتر شد
ا.د رفت تو اتاقش با حالت قهر تهیونگم رفت دنبالش
£جونگ کوک:دمت دختر
چشمکی بهش زدم
-حوصلم سر رفته ته
£جونگ کوک:منم چیکار کنیم
- ۱۵.۶k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط