او شعر را دوست داشت

او شعر را دوست داشت
خیال پردازی و سفر را،
من...
او را دوست داشتم!

او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک و صدایِ بغضِ شمعدانی را،
من او را دوست داشتم!

او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه و سیگار را
من او را دوست داشتم!

او باران را دوست داشت
پاییز را و رنگین کمان را
من او را دوست داشتم
من او را دوست داشتم
‌او را دوست،
داشتم!!
و او شنیدنِ این جمله‌ی تکراری را...

#حامد_نیازی

❤️❤️
دیدگاه ها (۱)

لبخندزنان از بغل چشم ترم رفتاز پیش دل منتظر و دربه‌درم رفتان...

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب هاچون شمعِ سَحَر یک مژه خفت...

از همان اول دنیاابرها چه میدانندچند قطره باریده اند؟!خورشید ...

🍁🍂امسال ،پاییز سختی داریم تو که نیستی :فنجان قهوه تلخ ...

یِـک ســآل بَـعـددوپآرتی jkP.1هیچوقت نفهمیدی بخاطر رفتنت من ...

یِـک ســآل بَـعـد دوپآرتی jk P.1 هیچوقت نفهمیدی بخاطر رفتن...

پارت ۱هوا مثل همیشه سرد بود،دست های کوچیک و لاغرم رو بیشتر د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط