part2
تهیونگ:
یه هفتهست هر روز مجبورم باهاش جلسه بذارم
قرارداد بیمارستان دست جنیساست
هر بار که میاد، اتاق بوی عطرش رو میگیره
همون عطری که دو سال پیش تولدش براش خریدم
لعنت به من
میشینه روبه روم، لبتاپشو باز میکنه، سرد و جدی
نه لبخندش مثل قبله نه اون نگاه شیطونش
میخوام چیزی بگم ولی نمیدونم از کجا
جنیسا :
میخوام نشون بدم که دیگه مثل قبل نیستم
چشماش رو که میبینم، دلم یه لحظه میلرزه ولی زود خودمو جمع میکنم
داریم دربارهی جزئیات پروژه حرف میزنیم
اون جدی سؤال میپرسه، منم خیلی رسمی جواب میدم
میبینم داره نگاهم میکنه، اما طوری که انگار دنبال یه نسخه از گذشتمه
نه، دیگه اون دختری که عاشق نگاهش میشد نیستم
از دستش دلخورم، از قضاوتش، از اون شب لعنتی
تهیونگ :
جنیسا داره تلاش میکنه سرد باشه
ولی من میدونم هنوز وقتی مضطرب میشه، با سر انگشتاش دکمهی لپتاپ رو بازی میکنه
دو سال گذشته ولی هنوز همون عادتا رو داره
یه لحظه نگاش میکنم، میفهمم چقد شکستم
میخوام بگم متأسفم، ولی زبونم قفل میشه
تهیونگ: اگه تموم شد، میتونی بری
جنیسا :
لبخند کمرنگی میزنم
از اون لبخندایی که یعنی باش، اما من دیگه بهت نیاز ندارم
جنیسا: نه، هنوز گزارش نهایی مونده
میمونم، چون باید حرفهای باشم
ولی ته دلم دارم با خودم میجنگم
چرا هنوز دلم با دیدنش اینطوری میلرزه
تهیونگ :
وقتی بلند میشه بره، فقط به کتش نگاه میکنم
ساده، سفید، تمیز
همیشه همینجوره، آرام اما محکم
در که بسته میشه یه آه میکشم
میدونم دارم میبازم
اما هنوز نمیتونم جلو برم و بگم دلم برات تنگ شده.....
شرط:
۱۰لایک
۱۰بازنشر
یه هفتهست هر روز مجبورم باهاش جلسه بذارم
قرارداد بیمارستان دست جنیساست
هر بار که میاد، اتاق بوی عطرش رو میگیره
همون عطری که دو سال پیش تولدش براش خریدم
لعنت به من
میشینه روبه روم، لبتاپشو باز میکنه، سرد و جدی
نه لبخندش مثل قبله نه اون نگاه شیطونش
میخوام چیزی بگم ولی نمیدونم از کجا
جنیسا :
میخوام نشون بدم که دیگه مثل قبل نیستم
چشماش رو که میبینم، دلم یه لحظه میلرزه ولی زود خودمو جمع میکنم
داریم دربارهی جزئیات پروژه حرف میزنیم
اون جدی سؤال میپرسه، منم خیلی رسمی جواب میدم
میبینم داره نگاهم میکنه، اما طوری که انگار دنبال یه نسخه از گذشتمه
نه، دیگه اون دختری که عاشق نگاهش میشد نیستم
از دستش دلخورم، از قضاوتش، از اون شب لعنتی
تهیونگ :
جنیسا داره تلاش میکنه سرد باشه
ولی من میدونم هنوز وقتی مضطرب میشه، با سر انگشتاش دکمهی لپتاپ رو بازی میکنه
دو سال گذشته ولی هنوز همون عادتا رو داره
یه لحظه نگاش میکنم، میفهمم چقد شکستم
میخوام بگم متأسفم، ولی زبونم قفل میشه
تهیونگ: اگه تموم شد، میتونی بری
جنیسا :
لبخند کمرنگی میزنم
از اون لبخندایی که یعنی باش، اما من دیگه بهت نیاز ندارم
جنیسا: نه، هنوز گزارش نهایی مونده
میمونم، چون باید حرفهای باشم
ولی ته دلم دارم با خودم میجنگم
چرا هنوز دلم با دیدنش اینطوری میلرزه
تهیونگ :
وقتی بلند میشه بره، فقط به کتش نگاه میکنم
ساده، سفید، تمیز
همیشه همینجوره، آرام اما محکم
در که بسته میشه یه آه میکشم
میدونم دارم میبازم
اما هنوز نمیتونم جلو برم و بگم دلم برات تنگ شده.....
شرط:
۱۰لایک
۱۰بازنشر
- ۳۵۰
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط