دستت را بوسیدم

.....
دستت را بوسیدم...
پاییز بود و نم باران...
دستت را بوسیدم...
پاییز بود و
آسمان بغض ڪرده‌ی ابرے..
دستت را بوسیدم..
پاییز بود و
من و ...
دستت را بوسیدم!
پاییز بود و
محو شدن خیالی...
ڪه از حضورت ساختہ بودم....
پاییز بود و
رفتن و
رفتن..
پاییز ڪه می‌شود...
آدم‌ها می‌روند...
خیال‌ها می‌روند...
دل‌ها می‌روند...
و جان‌ها.. #علی_سید_صالحی
دیدگاه ها (۱)

تپش های قلبم سوی بینهایت می رود...همانجا که "تو"زمزمه می کنی...

در کوچه های پاییزی شهرزیر رقصِ درختان بخوان قصه ی نابِ عاشقی...

°گاهی "لبخند"گاهی اشک ...دلتنگی از بین نمی رود! امروز دلتنگی...

تمام خنده هایم را نذر ڪرده امتا تــ❤ ️ــو همان باشی ڪه " صبح...

تکپارتی دوباره باهم بذر عشقمون رو میکاریم …ایرپادت رو داخل گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط