بچها پارت قبلی میشه پارت
بچها پارت قبلی میشه پارت ۴
فیک : عزرائیل
پارت [5]
پشت سرمو دیدم که یهو یه صورت تو نیم متری صورت خودم قرار گرفت سرما اوردم بالاتر دیدم اربابه ترسیدم خیلی هم ترسیدم
ا.ت: ا...ا...ارباب ش....شما اینجا چ....چکار میکنید *لکنت ، ترسیده*
کوک: تو عاشق من شدی کوچولو *بم*
ا.ت: چ...چی ش..شما شنیدی *ترسش یکم رفت و تبدیل شد به تعجب*
کوک: آره کر نیست سئوالو جواب بده
ا.ت: ب......بله م..من عاشقتون شدم
یهو یه چیز گرم و نرمی رو لبام حس کردم چشمام رو باز کردم دیدم ارباب داره منو میبوسه و زنش داره با اعصبانیت نگام میکنه یهو ارباب رو هل دادم
کوک: داشتم لذت میبردم چکار میکنی اون خیلی خوب بود چرا این کارو کردی هااااا*عربده*
ا.ت: ارباب خانومتون
کوک: به اونور نگاه کردم دیدم لینا با اشک تمساح وایساده
کوک: لینا برو بیرون تا من به کارم برسم
لینا : این دختره چی داره که من ندارم
کوک: لباش خیلی لذت داره ، بدنش سفید و باریکه ، موهاش مشکی چشاش مشکی ، کیوته ، بامزه اس ، اهل بار نیست ، قد کوتاه و اخر از همه اونقدر از پیرا میترسه که نزدیکشون نمیشه بازم بگم *خونسرد *
ا.ت: پشمام ریخته بود ولی برا اینکه روی زن ارباب رو کم کنم رفتم ارباب رو بوسیدم
نکته
ا.ت کلا تا شکم کوکه برا همین باید از گردن به کوک آویزون میشد
کوک: خیلی خوب بود اولین باره همچین آرامشی دارم انگار دنیارو بهم دادن وایییی خیلی نرمه لباش
ا.ت: دیدم لینا رفت از بغلش در اومدم
کوک: وا چیشد ا.ت
ا.ت : ارباب من فقط برای این بوسیدمتون که چلتون کنه همین
ویو ا.ت
زود از اتاق اومدم بیرون و رفتم کارارو انجام دادم و تماممم هوفغفففف کارا تمام شدددد واییی کم........
بنظرتون چیشد🤦❤️🩹😉
تا پارت بعدد بایییی
فیک : عزرائیل
پارت [5]
پشت سرمو دیدم که یهو یه صورت تو نیم متری صورت خودم قرار گرفت سرما اوردم بالاتر دیدم اربابه ترسیدم خیلی هم ترسیدم
ا.ت: ا...ا...ارباب ش....شما اینجا چ....چکار میکنید *لکنت ، ترسیده*
کوک: تو عاشق من شدی کوچولو *بم*
ا.ت: چ...چی ش..شما شنیدی *ترسش یکم رفت و تبدیل شد به تعجب*
کوک: آره کر نیست سئوالو جواب بده
ا.ت: ب......بله م..من عاشقتون شدم
یهو یه چیز گرم و نرمی رو لبام حس کردم چشمام رو باز کردم دیدم ارباب داره منو میبوسه و زنش داره با اعصبانیت نگام میکنه یهو ارباب رو هل دادم
کوک: داشتم لذت میبردم چکار میکنی اون خیلی خوب بود چرا این کارو کردی هااااا*عربده*
ا.ت: ارباب خانومتون
کوک: به اونور نگاه کردم دیدم لینا با اشک تمساح وایساده
کوک: لینا برو بیرون تا من به کارم برسم
لینا : این دختره چی داره که من ندارم
کوک: لباش خیلی لذت داره ، بدنش سفید و باریکه ، موهاش مشکی چشاش مشکی ، کیوته ، بامزه اس ، اهل بار نیست ، قد کوتاه و اخر از همه اونقدر از پیرا میترسه که نزدیکشون نمیشه بازم بگم *خونسرد *
ا.ت: پشمام ریخته بود ولی برا اینکه روی زن ارباب رو کم کنم رفتم ارباب رو بوسیدم
نکته
ا.ت کلا تا شکم کوکه برا همین باید از گردن به کوک آویزون میشد
کوک: خیلی خوب بود اولین باره همچین آرامشی دارم انگار دنیارو بهم دادن وایییی خیلی نرمه لباش
ا.ت: دیدم لینا رفت از بغلش در اومدم
کوک: وا چیشد ا.ت
ا.ت : ارباب من فقط برای این بوسیدمتون که چلتون کنه همین
ویو ا.ت
زود از اتاق اومدم بیرون و رفتم کارارو انجام دادم و تماممم هوفغفففف کارا تمام شدددد واییی کم........
بنظرتون چیشد🤦❤️🩹😉
تا پارت بعدد بایییی
- ۸.۸k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط