مروارید آبی

مروارید آبی
Part ¹¹⁴
ویو کوک
به احتمال زیاد لانا حامله است
و این شرایط همه چیو خطرناک تر میکنه
اگه لانا واقعا حامله باشه
پس دیگه نباید از لانا پنهونش کنم
تو افکارم غرق شده بودم که صدای لانا منو به خودم اورد
_ بله؟
+کوک تو خوبی؟
پاشو دیگه
_ چیشده؟
+ اومد
ویو جیمین
همگی با صدای زنگوله در رستوران برگشتیم و به شخص نگاه کردیم
باورم نمیشه...
این... این همون یوجین... همونی که من و به ایتالیا ترجیح داد الان جلومه...
صدای قدم هاش.. هنوز که هنوزه اصلا
تغییری نکرده همون دختریه که بوده
♤ سلام (لبخند)
_+ سلام
♤ رو به جیمین*
ببینم تو اصلا تغییر نکردیااا اون روز اولی هم که تو دانشگاه من و دیده بودی اینجوری مات بهم نگاه میکردی
#سلام (سرد)
♤ اهاا این شد سلام
+خبب بیا بشین که از گشنگی مردیم
_ موافقممم
ویو یوجین
همون خودشه... یذره هم تغییر نکرده بود
مثل دفعه اول که دیده بودمش اروم و سرد ولی فقط خدا میدونه که تو این چند سال چی بهش گذشته

فلش بک بعد غذا*
_ بچه ها من و لانا میریم بیمارستان
شما دو نفر هم باهم خوش بگذرونید
جیمین من غذا رو حساب میکنم
#هوم (اروم سرد)
_ لانا پاشو بریم
+بریم، یوجین میبینمت
♤مواظبت کنید (لبخند)
_خدافظ
#خدافظ

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی