پارت

پارت³⁹
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

جی کی خواست چیزی بگه که گفتم:
_عههه چطونه شماها بابا هیچی نیست فاز آهنگ خوندن برداشته بود.
تهیونگ انگار که خیالش راحت شده باشه نفسشو فوت کرد اما از نگاه جونگ کوک دور نموند.
جیمین گفت:
_صداش خوبه مگه؟؟
با خنده گفتم:
_ههه..
خواستم ادامه حرفم بگم که نه بابا اصلا صداش خوب نیست که نمیدونم چجوری به جلو پرت شدم.
منتظر بودم بیوفتم اما هیچی حس نکردم.
وا چرا نمردم؟
آروم لای یکی از چشمامو باز کردم که صورت جیمین رو نزدیک خودم دیدم.
به خودم اومد و خواستم از بغلش بیام بیرون که سفت گرفتم و گفت:
_حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
دیدگاه ها (۰)

پارت⁴⁰(بادیگارد هات❤️‍🔥)خواستم چیزی بگم که به شدت دستم از پش...

پارت³⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)قهقه ای زدم و گفتم:_باشه باشه ثورااا...

پارت³⁷(بادیگارد هات❤️‍🔥)_آخههه دلقک نمیگی یه بی پدری اینجا ک...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط