خواهرم اولین هدیه اش را

خواهرم اولین هدیه اش را
در زیر زمین
لا به لای لباس های بی حوصله ،
تشت های وارونه ،
لا به لای گل های تزئینی پنهان می گرد
و هر از چند گاهی
به بهانه ی درس و کتاب
هدیه اش را بر می داشت و
می رفت هواخوری
خواهرم عاشقی نکرد
و تا آمد جای قلبش را نشان مان بدهد
مردی حلقه ای به او انداخت
و تا آشپزخانه
او را به زور روی زمین کشید ...!

#بهرنگ_قاسمی
دیدگاه ها (۱۵)

رفتن ؛ کار آدم هاست !می آیند می مانند ؛و یک روز چمدان می بند...

‍ ‍ کاش مـن و تـودو جلد از یک رمان عاشـقانه بودیم..تنـگ در آ...

دلی بزرگ میخواهد زندگی کردن در این دنیا...دلی میخواهد تا خیل...

قبول که انسان خیلی قابلیت‌ها داردقبول که هنوز هم دانشمندها د...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط